شرح حديث بيضه - صفحه 157

فقال أبو عبداللّه عليه السلام : يا ديصانى، هذا حصن مكنون له جلد غليظ، و تحت الجلد الغليظ جلد رقيق ، و تحت الجلد الرقيق ذهبة مايعة و فضّة ذائبة، فلا الذهبة المعايعة تختلط بالفضّة الذائبة، و لا الفضة الذائبة تختلط بالذهبة المايعة.
پس گفت ابو عبداللّه عليه السلام كه اى ديصانى اين بيضه شبيه به قلعه اى است محفوظ ، محكم ، پوشيده شده درون او از همه اطراف نه درى دارد و نه رخنه اى ، از براى آن است پوست غليظ سختى ، و در زير آن پوست غليظ است پوست رقيق نازكى ، و در زير آن پوست رقيق است مثابه آن طلاى روان و نقره گداخته كه عبارت از زرده و سفيده تخم باشد ، پس نه آن طلاى روان مخلوط و آميخته مى گردد به نقره گداخته ، و نه آن نقره گداخته خلط و آميزش مى يابد به آن طلاى روان.
و حاصل اين كه با وجود روانى و ميعان و كمال اتصال و عدم حاجب و مانع ظاهرى از اختلاط و آميزشى كه لازم است در اين حالت نظر به اقتضاى طبايع از آنها منتفى و مفقود است ، خواه آن اختلاط ناشى از نفوذ طلا در اجزاى نقره باشد و خواه از عكس.
پس معلوم مى شود كه نظم و نسق امور به دست قدرت ديگرى است و به محض فعل طبايع نيست چنان كه مذهب فاسد ملاحده و زعم باطل دهريّه است.
فهي على حالها لم يخرج منها خراج مصلح فيخبر عن صلاحها ، و لا دخل فيها مفسد فيخبر عن فسادها.
پس اين بيضه بر حالت لايقه به شان آن است از نظم و نسق و خوبى و حسن ترتيب آنچه در جوف آن است ، حال آن كه بيرون نيامد از درون آن بيرون آينده اصلاح كننده اى ، پس خبر دهد از صلاح آن و نسبت به خود دهد فعل آن را و داخل نشد در آن در وقت فساد آن في نفسها يا به اعتبار انقلاب آن به حيوان مخلوق از آن افسادكننده اى پس خبر دهد از فساد آن و گويد كه من كردم اين فعل را در آن.
و چون كار اهل قلعه اصلاح امور آن است و كار كسى كه از خارج آيد افساد آن لهذا

صفحه از 160