شرح حديث بيضه - صفحه 159

انصاف بى شائبه لجاج و اعتساف براى اين افعال متقنه محكمه مدبّرى كه به اراده و مشيت خود كرده باشد اين افعال را بر وفق علم و حكمت و به مقتضاى دانش و مصلحت.
و صاحب الوافي استفهام را انكارى گرفته و مدبّر را بر مدبّر از ناس حمل كرده ، و اين از سوق عبارت دور است و حاصل اين تنبيه اين است كه حضرت امام عليه السلام آگاه گردانيد عبداللّه را از ملاحظه اتقان و احكامى كه در اين مخلوق محسوس جزئى خاص بود ، بر ملاحظه انتظام احوال ارضين و سماوات و آنچه در مابين آنهاست از محسوسات كه شمار شمه اى از حكم و مصالح لا تعدّ و لا تحصى آن نمى تواند نمود تمام افهام اذكياء و دريافت عقلا. پس اين امور بى صانع حكيم و بدون مدبّر عليم چون مى تواند بود.
و بنابر اين كه ملاحده به موجود غير محسوس قائل نيستند و فهم كند ناقص ايشان از درجات محسوسات و مدركات حواس تجاوز نمى كند و برتر نمى رود ، امام دانا و مرشد اعجاز نمابر اين مطلب اعلى از مقدّمات كليّه عقليّه استدلال نفرموده و از ملاحظه احوال جزئيات محسوسه متعلّم متحيّر را ارشاد نمود.
قال : فأطرق مليّا.
گفت راوى كه پس عبداللّه انداخت چشم خود را بر زمين زمانى دراز و مشغول تأمّل و رجوع به وجدان و مشاورت با نفس خود بود ، تا آن كه گرفت عنايت يزدانى و مرحمت ربانى دست او را و بر آمد از پست ترين وهده ۱ ضلالت و غوايت به درجه بلند حق شناسى و هدايت.
ثمّ قال : أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له، و أنّ محمّدا عبده و رسوله، و أنّك إمام و حجّة من اللّه على خلقه، و أنا تائب ممّا كنت فيه.
پس گفت عبداللّه بعد از تأمّل تام و حصول يقين دور از تشكيك اوهام به بركت

1.گودال.

صفحه از 160