شرح حديث «أنا اللّه‏ الّذي لا إله إلّا أنا ...» - صفحه 406

اولاً به قدر مقدور ،تكميل عقل خود نموده ، فرقِ در ميان خوب و بد نمايد ، تا داند كه شناختن خدا ، خوب و نشناختن او ، بد است و بعد از آنكه معرفت به وجود مُوجد حقيقى حاصل شد ، مى بايد باعثِ بر وجود خود را بداند و بفهمد كه وجود او ، محض عبث نيست ، براى اينكه كسى كه چنين پيكرى را آفريد و اين همه ضوابط را براى هر امرى از امور قرار داده ، لا محاله حكيم است و افعال حكيم ، عبث نمى تواند بود و هر عقلى مى داند كه فعل قبيح ، باعث نقض حكمت است و قطع نظر از اينكه اصل قبيح بر خدا جايز نيست ، ثابت است كه نقص در جناب كبريائى او نمى باشد و هر صاحب خردى مى داند خوب ، خوب و بد ، بد است و نيز ظاهر است كه اگر حضرت بارى تعالى ـ جلّ ذكره الأعلى ـ عباد را مجبور و مضطرّ بر خوب يا بد مى نمود ، جوهر عقل را بديشان نمى داد ؛ بلكه يكى را بالطّبع مايل به خير مى نمود و ديگرى را راغب به شر و يكى را قوّت اقدام به طاعات مى داد و ديگرى را تواناى ارتكاب به منهيات و پيغمبرى مبعوث نمى كرد كه در مدّتهاى مديد ، اوقات خود را صرف هدايت جمعى كه هدايت نمى توانستند يافت ، نمايد تا طلب محال شود ، يا مدار خود را به راهنمايى جمعى كه نمى توانستند راه يافت ، گذراند تا تحصيل حاصل به عمل آيد . پس ظاهر است كه ابوجهل كه به آن شقاوت زندگى كرد و به جهنّم واصل شد ، مى توانست هدايت يافت ؛ امّا به سبب اغراض و عوارضى كه بر عقل او مستولى شده بود ، به طلب آن اهتمام ننمود و حضرت ابوطالب كه بآن همه هدايت و ارشاد ، ممتاز گرديد ، مى توانست مثل ابوجهل يا ساير ناس ، اصرار بر اِضرار حضرت رسالت نمايد ؛ امّا چون اهتمام در تكميل عقل نمود و غشاوه اغراض را از ديده خرد برداشت ، در زمره اصفيا و اوليا منسلك گرديد .
سلمان كه غلام عجمى بود ، عقل را حَكَم ساخت ، «السلمان منّا أهل البيت» شد . بيت :

آدمى بر خِنگ كرّمنا سواربر كفش داده عنان اختيار
بالجمله ، ملخّص كلام آنكه اگرچه از تحرير و ترقيم مراتب مزبوره ، ما حصل مضمون حديث ، معلوم و مفهوم شد ، نهايت براى اتمام رفع شبهات ، موجزى از اصل

صفحه از 418