عقايد عامّه اهل اسلام را در اين مسئله ايراد نمود . آنچه را عقلاً و نقلاً بطلان آن ظاهر باشد ، قلمى ۱ و آنچه را حقيقتش معلوم باشد ، محرّر مى نمايد و بعد از آن ، معنى حديث را بر وجهى كه هيچ گونه خفايى در ظاهر و باطن آن نماند و مجال هيچ گونه سخنى در آن نباشد ، ان شاء اللّه تعالى در حيّز تحرير درمى آورد ، واللّه المستعان وعليه التكلان .
پوشيده نماند كه مذهب تمامى امّت حضرت رسالت صلى الله عليه و آله در خلق افعال عباد ، هفت است :
اوّل : مذهب فلاسفه است كه حكماى اسلام اند و ادّعاى ايشان آن است كه جميع مخلوقات را از اجسام و اعراض به عنوان ايجاب مى دانند ؛ يعنى مى گويند مثلاً كه بر حضرت بارى تعالى واجب شد كه زمين را بيافريند ، پس آفريد ، يا واجب شد كه در دستِ كسى ، كارى را جارى كند ، پس جارى كرد و بطلان اين مذهب به چندين جهت شده و چون ترقيم همه آنها در اين مقام ، ضرور نبود ، يك دليلى كه قريب الفهم بود ، مذكور مى شود و آن اين است كه قاطبه اهل ملل و اديان ، حضرت ايزد غفّار را قادر و فاعل مختار مى دانند ؛ به اين معنا كه آنچه خواهد ، به اختيار خود مى كند ؛ چه قدرت فاعلى ، عن معنى الاختيار ، توانايى است بر چيزى . چنانكه گفته مى شود : احدى را كه راه تواند رفت و تواند نرفت ، اين قادر است و هرگاه نتواند راه رفت ، غير قادر است . هرگاه حقّ تعالى ، خلق و ايجاد اشيا را به عنوان وجوب بكند ، ديگر اختيارى براى او نمى ماند و از اين ، لازم مى آيد كه هرگاه كارى را كه مى كند ، اگر خلاف آن را اراده نمايد ، نتواند نمود . پس در كارها مضطرّ و هر موجودى ، واجب الوجود خواهد بود و اين ، كمال نقص در ذات گرامى الهى خواهد بود . تعالى شأنه عن ذلك و هر عقلى ، بطلان اين را مى داند .
دوم : مذهب جهيميّه ۲ است و مبتدع آن جهيم بن صفوان تِرمَذى است و ملخّص
1.قلمى مى نمايد : قلم بطلان مى كشد ، حذف مى كند .
2.جهم بن صفوان سمرقندى (م ۱۲۸ ق) مكنّى به ابو محرز از مواليان بنى راسب بوده و به وجود آورنده مذهب جهميّه (جهيميه) است. ذهبى مى گويد كه او گمراه كننده مردم و باعث بدعت بود و فرماندهى لشگر حارث بن سريح را بر عهده داشت و بعدا بر امراى خراسان خروج كرد . نصر بن سيّار او را دستگير كرد و دستور قتلش را صادر نمود (الأعلام ، خيرالدين الزركلى ، بيروت ، دار العلم للملايين ، ج ۲ ، ص ۱۴۱) .