نهايت استقلال دارد و خدا را در افعال او هيچ قِسم ، دخل نيست و طاعت و ترك معصيت كه مى كند ، به هيچ وجه ، توفيق و نگهدارى و مشيّت و قضا و قدر الهى را در آن ، دخلى نيست و معصيتى هم كه مى كند ، به مشيّت و خذلان خدا نيست تا اينكه بعضى از معتزله گفته اند كه عين كار بنده ، مقدور خدا نيست و بعضى گفته اند : مثل فعل بنده ، غير مقدور خداست؛ و بالجمله ، اين طايفه ، معتزله را مفوّضه گويند ، براى اينكه معتقد اين طايفه آن است كه حقّ تعالى ، كار هر كس را به خودش واگذاشته و هركس در هر كارى كه مى كند ، مستقل است به حيثيتى كه در طاعت ، محتاج به توفيق و عصمت خدا نيست و در معصيت و نافرمانى ، خواهش بنده بر خواهش الهى زورآور مى شود و به هيچ وجه خذلان خدا را در آن ، دخل نيست .
على بن ابراهيم در تفسير خود ، نقل كرده كه معتزله مى گويند بنده ، خالق فعل خود است و خدا را در آن دخلى نيست ؛ بلكه آنچه خدا خواهد ، نمى شود و آنچه ابليس خواهد ، مى شود ۱ .
سخافت و ناخوشى اين مذهب نيز عقلاً ظاهر است ، براى اينكه [اين ]طايفه ، سلب قدرت از جناب الهى ـ جلّ ذكره الأعلى ـ مى نمايند و بنده ضعيف را در توانايى بر امور عظيمه ، مستقل مى دانند و رفع احتياج در اقدام به طاعات از پروردگار عالميان مى كنند و هر عقلى ، حكم بر بطلان اين مذهب مى نمايد و در آيات قرآنى و احاديث متواتره ، خلاف اين واقع است .
حقّ تعالى مى فرمايد :
«وَ لَوْ شَآءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ * وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَا بِإِذْنِ اللّه وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»۲ .
يعنى اگر پروردگار تو مى خواست، هر آينه ايمان مى آورد، هركه در زمين است، به تمامى؛ يعنى اگر خدا مى خواست، مجبور مى كرد همه مردم را به ايمان. پس تو به ناخوشى مى دارى مردم را تا آنكه نگردند مؤمنان . و نمى باشد براى احدى اينكه ايمان بياورد ،
1.تفسير القمى ، ج۱ ، ص ۲۳ .
2.يونس (۱۰): ۹۹ ـ ۱۰۰ .