شرح حديث «أنا اللّه‏ الّذي لا إله إلّا أنا ...» - صفحه 416

معصيّت تو مرا ۱ » .
و صاحب كتاب «توحيد» رضى الله عنه به سند خود از حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه الصلاة والسلام ـ روايت نموده كه : داخل شد شخصى از اهل عراق به خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پس گفت : خبر ده مرا از خروج به اهل شام ، آيا به قضاىْ بود از جانب خداى تعالى و يا به قَدَر ؟ پس حضرت عليه السلام فرمود : «يا شيخ! به خدا قسم ، بالا نرفتيد بلندى را و پايين نيامديد پستى را مگر به قضاى از خداى تعالى و به قدر» . پس شيخ گفت : «نزد خداى تعالى، محبوس شده رنج من و مرا هيچ اجرى نخواهد بود ؟» . حضرت عليه السلام فرمود كه : به تحقيق ، عظيم گردانيده است اجر شما را در رفتن و آمدن شما كه به اراده خود رفتيد و اطاعت امام خود نموديد و در اين رفتن ، مجبور نبوديد .
شيخ گفت : «چگونه مجبور نبوديم و حال آنكه قضا و قدر ما را برد ؟» پس حضرت عليه السلام فرمود : «مهلاً يا شيخ! مگر تو گمان مى نموده باشى قضاى حتم و قدر لازم را ؟ هرگاه چنين مى بود ، هر آينه باطل مى شد ثواب و عقاب و امر و نهى و زجر ، و ساقط مى شد معنى وعد و وعيد و نمى بود براى بدكار ، لائميت و نه براى نيكوكار ، محمدت و هر آينه مى بود نيكوكار ، اولى به لائميت از بدكار و بدكار ، اولى به احسان از نيكوكار . اين نوع ، مقاله بت پرستان و خصمهاى رحمان و قدريه اين امّت و مجوسان است . اى شيخ! به درستى كه خداى تعالى، تكليف [كرد] تخييرا و نهى فرمود تحذيرا و داد بر اندكى بسيارى را .نافرمانى كرده نشد ، در حالى كه مغلوب باشد و اطاعت كرده نشد ، در حالى كه به كراهتْ مردم را به طاعت دارد و نيافريد آسمانها و زمين و ما بينهما را باطل «ذَ لِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ»۲ .
پس شيخ نهوض نمود ، در حالى كه مى گفت :

أنت الإمام الّذي نرجو بطاعتهيوم الجزاء من الرحمن غفرانا
أوضحت من ديننا ما كان ملتبساجزاك ربّك عنّا خير احسانا

1.اين حديث در معانى الأخبار يافت نشد . ولى در توحيد صدوق ، ص ۴۰۶ ذكر شده است .

2.ص (۳۸): ۲۷ .

صفحه از 418