وحى آسمانى استمداد كند ، از ادراك آن عاجز و قاصر است .
و در ضمن اين ردّ بر فقهاى اهل سنّت حاصل مى شود ؛ چه ايشان را اعتقاد اين است كه بى وحى الهى ، مردم حكم شرعى قرار مى توانند داد و خدا حكم حلال و حرام را به ايشان گذاشته و هر چه ايشان پيش خود ۱ قرار دهند خدا آن را واجب مى كند و همچنين ردّ بر آن جماعت نيز حاصل مى شود كه ۲ مكلّفين و رعيّت از پيش خود يكى را اختيار كنند و به رياست و امامت بردارند بى اينكه از جانب خدا و پيغمبر در آن باب نصّى وارد شده باشد ، پس به اختيار ايشان معرفت وجوب طاعت آن شخص حاصل مى شود.
و اين سخن ايشان در مذهب اماميّه ضرورتا باطل است و از ائمّه اهل بيت عليهم السلام فساد آن به تواتر رسيده ۳ ، معلوم شده ، بلكه نزد ايشان مقرّر است كه تا احكام الهى به طريق وحى به پيغمبر نرسد و آن حضرت آن را به خلق نرساند ، اعتراضى بر خلق نمى باشد و توقّع عمل به آن احكام از ايشان ندارند .
بلى ، بعد از آنكه آن حضرت احكام را به خلق اعلام كرد ، بر حاضرين واجب است كه چشم و گوش به فهميدن آن بازدارند و به قلب ، به سوى آن سخنان اقبال نمايند ولى پروايى و اهمالى در فهميدن آن ۴ روا ندارند و بر جمعى كه غايب باشند واجب است كه از حاضران آن مقام ، مجهولات خود را سؤال كنند و كار دين خود را مهمل نگذارند و اگر احتياج به سفر داشته باشند ۵ به جهت تحصيل اين مطالب ، سفر كنند و اين قدر مدخليّت و تأثير ، بندگان را در تحصيل معرفت احكام مى باشد و آيات و اخبار بر اين معنى دلالت كرده است و مؤيّد اينكه مراد اين است ، اخبارى چند است كه كلينى رحمه اللهدر اين باب و در باب بعد از آن روايت كرده است ؛ چه در آن اخبار ،
1.الف : - خود .
2.ب : + «مى گويند : معرفت امام واجب الإطاعه به اين حاصل مى شود كه» .
3.ب : - رسيده .
4.ب : - آن .
5.ب : باشد .