كشف الكنوز في الاستكشاف عن الرموز - صفحه 36

دنيوى و يا اخروى از براى ترفّع بر غير و يا استكمال خود ـ في نفسه ـ بود و بعد از اينكه به غايتش نرسيد و به نقصان و عيب باقى ماند در عاجل و آجل ، نزد خدا و خلق ، خوار و منفعل خواهد ماند و اگر من باب الاستدراج رسيد ، در آجل در نزد خدا و اهل محشر خوار و نااميد خواهد ماند .
قوله : و لاُنحينّه من قربي ، و لاُبعدنّه من فضلي و وصلي .
«اُنحينّ» نفس متكلّم وحده است از فعل مضارع مزيد فيه ، از باب اِفعال و يا تفعيل ؛ و ظاهر ثانى است من النحو من الجانب .
و لام توكيد قسم است و ضمير فاعل و «هاء» مفعول «من قرب» متعلّق است به «اُنحينّ» مضاف به ياى متكلّم .
و «لاُبعدنّه» عطف است بر «اُنحينّ» و «من فضلي» متعلّق به او و «وصلي» عطف است به «فضلي» ؛ يعنى و هر آيينه به كنار مى اندازم او را و هر آيينه دور مى كنم او را از فضل و رحمت من و از وصل و نزديكى من ؛ زيرا كه افاضه نَعماء و كمالات و تقرّب و وصل آن جناب ، به توجّه و التفات به سوى اوست و بعد از اينكه طالب مُنى ، مناياى خود را از غير حقّ خواست و خود را به تضرّع به درگاه او ـ كما قالَ : «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»۱ ، مستعدّ نگردانيد ، اعطا و انعام به او در غير موقع خواهد بود و اين منافى صفت حكيم و جواد است ؛ چه حكمت ، راست گفتار و درست كردار بودن است و جود ، بخشودن به مستحقّ است لا لِعوَضٍ و لا لِغَرَضٍ و همچو شخصى معاند و غير مستحقّ است ، پس فضلش شامل وى نخواهد بود و چون وصل حقّ ، زمانى و مكانى نمى باشد ، بل به توجّه و التفات به جانب اوست و قاصر نظر به سوى غير حقّ ، به يقين دور از وصل و قرب حقّ باشد .

حضورى گر همى خواهى از او غافل مشو حافظ[مَتى ما تلقَ من تهوى دَعِ الدنيا وأهملها]

1.غافر (۴۰) : ۶۰ .

صفحه از 44