شرح حديث "ما تردّدت في شيءٍ كتردّدي في قبض روح عبدي المؤمن" - صفحه 149

مقامات ايقان است. پس جمعى باعث ترديدشان شايد اين باشد كه چون قاصراند يا مقصّراند يا مبتلاى به هر دواند و از ايشان خلاف صادرشده و خود را روسياه درگاه و نامناسب بارگاه حضرت اله مى بينند، راضى به قبض روح نمى شوند؛ يا چون اميد توبه و انابه دارند راضى نمى شوند؛ ولكن چون از خود خائف اند كه هرچه زنده بمانند زياد نافرمانى كنند و زياده باعث ازدياد شرمسارى شود، راضى به موت مى شوند. پس، از جهت ملاحظه جهتين مختلفتين، متردّداند.
و جماعتى ديگر چون ملاحظه وصول به قرب جوار حقّ و استخلاص از ماسوى اللّه مى كنند، راضى مى شوند و چون طمع تحصيل اعلى مقام از براى خود با اميد هدايت و دستگيرى غير دارند راضى نمى شوند؛ ولهذا متردّداند.
و جمله ديگر، جذبه مقام قربشان راضى شان دارد ولكن قبل از اشاره محبوب سكوتى دارند و كالمتردّداند و چون اشاره محبوب (كه جزء اخير علّت تامّه است) محصّل گرديد، مرجّح وصل خواهد شد. مثل آنكه در حديث وارد شده است كه عزرائيل به خدمت حضرت ابراهيم عليه السلام رسيد. آن حضرت از او سؤال فرمود كه به زيارت ما آمده اى يا به دعوت و قبض روح آمده اى؟ او عرض كرد كه به دعوت آمده ام. آن حضرت فرمود كه «هل يحب الخليل موت خليله؟». يعنى «آيا دوست مى دارد خليل واقعى (كه خداوند است) موت ابراهيم (خليل خود) را؟». عزرائيل رفت و مراجعت نمود و پيام آورد كه «هل يكره الخليل لقاء خليله؟». يعنى آيا اكراه دارد خليل (كه ابراهيم بوده باشد) لقاء خليل واقعى را (كه خداوند است)؟». پس چون آن جناب اين بشارت را شنيد، دفعةً جان شيرين تسليم نمود. ۱
و جماعتى هستند كه چون نمى دانند كه ناجى اند يا هالك، خائف و متردّداند كه اگر قطع به نجات داشتندى چون مولاى خود عليه السلام كه فرمود: «واللّه لإبن أبى طالب آنس

1.الجواهر السنية فى الاحاديث القدسية، ص۲۴.

صفحه از 152