شرح حديث "ما تردّدت في شيءٍ كتردّدي في قبض روح عبدي المؤمن" - صفحه 150

بالموت من الطّفل بثدى أمّه»، ۱ ايشان هم بگفتندى و اقتداء نمودندى. اللهم اجعلنا أهلا لهذا المقام بحقّ صاحب الكلام عليه السلام .
و جمله اى از امور ديگر متصوّر است كه اسباب ترديد شود؛ لكن به همين قدر كه اشاره شد، نوع وجه ترديد معلوم و مفهوم شد.
مطلب پنجم در بيان اسباب رفع تردّد است از مؤمن، و آن بدين گونه است كه در احاديث بسيار اشاره شده است كه «هيچ پيغمبرى يا وصىّ پيغمبرى يا ايمان آورنده به پيغمبرى نيست الاّ اينكه تا خود اذن ندهد او را قبض روح نمى كنند». ۲ پس اسباب ترديدش چون رفع شد، اذن مى دهد. پس قبض روح مى شود.
مثل آنكه در حديث است كه سؤال كردند كه سبب معلوم نبودن قبر حضرت موسى على نبيّنا وآله وعليه السلام چيست؟ در جواب، حديثى روايت شده كه مضمون بعضى از فقراتش اين است كه: عزرائيل به خدمت آن حضرت آمد. به او فرمودند كه به زيارت ما آمده اى يا به قبض روح ما؟ او عرض كرد كه به قبض روح آمده ام. به او فرمود كه از كدام عضو قبض مى كنى؟ عرض كرد كه از دهان شما. آن حضرت فرمود كه قبض مى كنى از دهانى كه با خداوند بلاواسطه سخن گفته است و مناجات كرده؟ عرض كرد كه از گوش شما. فرمود كه از گوشى كه نداى الهى شنيده است؟ عرض كرد از چشم شما.
فرمود از چشمى كه آيات تورات خوانده و آيات الهى را ديده است؟ عرض كرد كه از دست شما. فرمود از دستى كه الواح تورات را از آسمان گرفته است و به عبوديت الهى بلند شده است؟ عرض كرد از پاى شما. فرمود از پايى كه به طور سينا بالا رفته؟ عرض كرد از شكم شما. فرمود از شكمى كه از بس رياضت كشيده و علف صحرا خورده، سبزى علف از ظاهر جسد او هويدا گشته؟ عزرائيل متحيّرشد و رفت. پس

1.يافت نشد.

2.نهج البلاغه، خطبه۵؛ بحارالأنوار، ج۲۸، ص۲۳۴، ح۲۰ ؛ ج۷۴، ص۵۷، ح۱۶؛ ج۷۷، ص۳۳۴، ح۲۰.

صفحه از 152