گلگشتي در الطراز - صفحه 88

رحم الله الهَلُوبَ و لعن الله الهَلُوبَ هي التي تحب زوجها و تنفِر من غيره و تعصيه، و التي تحب خِدنَها وتعصي زوجها و تُقصيه؛ ضدٌ؛ رحم الله الهَلُوبَ و لعن الله الهَلُوبَ.
هَلُوب، زني است که شوهرش را دوست دارد و از ديگران دوري مي‌کند. رحمت خدا شامل زني باد که شوهرش را دوست دارد و از ديگران رويگرداني و اعراض مي‌کند و لعنت خدا بر زني که دوست [غير شوهرش] برگزيده است و شوهر را نافرماني مي‌کند و از او رويگردان است. اين واژه از اضداد است (همان: ج3 ص159).

6. آگاهي از دانش نحو

مانند عبارت سيد علي‌خان در شرح اين روايت:
من استطاع منکم الباءة فليتزوج و من لم يستطع فعليه بالصوم هو علي حذف مضاف؛ اي من وجد مؤونة النکاح فليتزوج، و من لم يجد أُهبَته فَليصُم؛
در اين روايت مضاف حذف شده است چرا که الباءة به تنهايي در جمله بي‌معناست. بنابر اين، معناي روايت اين مي‌شود که هر يک از شما که قدرت بر تهيه خرج ازدواج دارد، بايد ازدواج کند و هر کس چنين قدرتي ندارد، روزه بگيرد (همان: ج1 ص37).
7. گاهي واژگان به جهت فصاحت کلام، مقصود و مرادي غير از معنا و نقش ظاهري خود دارند که در اين گونه موارد هم، ايشان به آن مورد تذکر مي دهد:

الف) مجاز ؛

نويسنده در ماده‌ بکأ به معناي قلّت (اندک بودن) در عنوان « المجاز» چنين مي آورد:
«... و بکؤت لسانه: قل کلامه، و منه نحن معاشر الأنبياء فينا بَکءٌ کفَلْس، أي قلّة الکلام إلا فيما يحتاج إليه. »
«بکء» به معناي قلّت و اندک بودن است و استعمال اين کلمه در روايت « نحن معاشر الأنبياء فينا بَکءٌ» حقيقي نيست، بلکه مجازي است و بدين معناست که ما پيامبران کم سخن مي‌گوييم مگر در جايي که بدان نياز شود (همان: ج1 ص33).

ب) تمثيل؛

از انواع مجاز است که از جهتي، استعاره در آن وجود دارد؛ اما تفاوت آن با
ستعاره در اين است که وجه شبه در استعاره، از يک امر اخذ شده؛ ولي وجه شبه در تمثيل از چند امر انتزاع شده است ( الطراز لأسرار البلاغة وعلوم حقائق الإعجاز: ج 3 ص192). مرحوم سيد علي‌خان نيز روايت ذيل را از باب تمثيل دانسته، مي‌گويد:
من لم يدع قول الزور فليس لله فيه حاجةٌ هو من باب التمثيل، اي يتخلّي عنه و يکله الي نفسه.
هر کس سخن باطل را رها نکند، خدا به او نيازي ندارد. اين از باب تمثيل است؛ يعني خدا چنين کسي را رها کرده و به خودش وامي‌گذارد ( الطراز الاول: ج4 ص57).

ج) تلميح؛

يعني متکلم در اثناي سخن يا شعر يا خطبه‌هاي خود، به مثلي رايج يا شعري نادر يا داستاني مشهور اشاره کند تا چون نشانه‌اي در کلامش باشد. (الطراز لأسرار البلاغة وعلوم حقائق

صفحه از 95