2. حسين بن حماد بن ابي الخير ليثي واسطي، زاهد معروف؛
3. عبدالکريم احمد بن طاووس؛
4. بنا بر بعضي از روايات، خواجه نصير طوسي در خدمت وي تلمذ کرده است (شرح نهج البلاغه ابنميثم: ج1 ص25).
4. عصر مؤلف
قرن هفتم، مملو از حوادث هولناک است. در شرق، حمله مغول را ميبينيم که از شرق تا غرب آسيا تداوم يافت؛ مغولاني که جز به قتل و اسارت رضايت نميدادند؛ به طوري که جز اندکي از مردمان، از چنگ آنان نجات نيافتند. در اين ميان، تلاشهاي طرفداران حسن بن صباح در گسترش عقائد خود، که با ترور افراد همراه بود، بر وخامت اوضاع ميافزود.
با نگاه به اوضاع غرب کشورهاي اسلامي، شرايطي مشابه و يا بدتر را شاهديم. اختلاف ميان پادشاهان کشورهاي غربي اسلامي به جنگهاي صليبي منجر شد؛ به طوري که مسيحيان سواره و پياده، به قتل و چپاول مناطق اسلامي پرداختند، فسادها کردند و بر بسياري از شهرهاي آسياي صغير، چيره گشتند. اين اختلاف، گاهي سبب ميشد که مسلمانان به دشمنان (مغولان) پناه برند و به کساني اعتماد کنند که خون پدرانشان را ريخته بودند؛ از آنان کمک بخواهند و آنان را بر ريختن بيشتر خون مسلمانان ياري دهند. خلاصه اينکه پستي مغولان، شرق و غرب را فرا گرفته بود و تندي فرنگيان، مردمان را به سختي آزرده بود. آنان که از اين دو در امان مانده بودند، شمشيرهايشان آخته و دائماً فتنه بين آنان برپا بود.
کمالالدين ـ اعلي الله مقامه ـ در شرايطي چنين دشوار، علم اندوخت و مانند خورشيدي پرفروغ، راهنماي سالکان طريق علم و عمل بود (ر.ک: شرح نهجالبلاغه ابن ميثم: صص10ـ11؛ مغولان و حکومت ايلخاني در ايران: در جايجاي کتاب، به ويژه در مقدمه).
5. شخصيت علمي
ابنميثم در روزگار خود، چندان شهرت داشته که او را با صفاتي چون فيلسوف، محقق، زبده فقهاء و محدثان و متکلم ماهر وصف کردهاند ( أمل الآمل: ج1 ص332؛ السلافة البهية في الترجمة الميثمية). طريحي او را در فقه، چون خواجه نصيرالدين در کلام دانسته است (مجمع البحرين: ج6 ص172). همچنين سليمان ماحوزي بحراني، به درخواست شاگردان و دوستان، رسالهاي در شرح حال او به نام السلافة البهية في الترجمة الميثمية نگاشته است. به گفته وي، فقيهان و محدثان و متکلمان و اديبان، به آراء و روايات ابنميثم، به تصريح يا به اشاره، استناد جستهاند. از جمله گفتهاند:
مراد مير سيد شريف جرجاني از بعض الافاضل در حاشيه مطوّل تفتازاني ـ به تصريح فاضل چلبي شارح ديگر مطول ـ کمالالدين ابنميثم بحراني است. ( السلافة البهية: ج1 صص47ـ53)