سيد مرتضي در تفسير حديث «من يتّبع المَشْمعة يشمِّع الله به»مي نويسد:
مشمعه همان خنده و شوخي و دست انداختن است. گفته مي شود: شَمِع الرجل يشمع شُموعاً. زن شَموع به زن شوخ و پرخنده گفته مي شود. ۱
وي پس از استناد به چند بيت شعر ـ که در آنها يکي از مشتقات شمع به کار رفته است ـ چنين نتيجه مي گيرد که:
معناي خبر آن است که هر کس که مردم را دست اندازد، و به ريشخند و استهزا کردن آنان بپردازد، خداوند چنان کند که او را دست اندازند و استهزا کنند. ۲
همچنين او حديث زير را نقل کرده، به شرح واژگان آن پرداخته است:
روي أنّ النبي صلي الله عليه و آله خرج مع أصحابه الي طعام دعوا اليه فاذا بالحسين عليه السلام، و هو صبي يلعب مع صبية فِي السکّة، فاستنتل رسول الله صلي الله عليه و آله أمام القوم، فطفق الصبي يفرّ مرّة هاهنا، و مرّة هاهنا و رسول الله صلي الله عليه و آله يضاحکه، ثم أخذه فجعل احدي يديه تحت ذقنه والأخري تحت فأس رأسه وأقنعه فقبّله وقال: أنا من حسين، و حسين مني، أحب الله من أحبّ حسيناً، حسين سبط من الأسباط۳.
در ذيل حديث ياد شده مي نويسد:
معناي استنتل، تقدم است. گفته مي شود: استنتل الرجُل استنتالاً و ابرنتي ابرنتاً، و ابرنذع ابرنذاعاً، اذا تقدم. ابن انباري چنين گفته است. در کتاب يکي از پيشينيان، در علم لغت، يافتم که گويد: استنتلتُ الامر، به معناي آماده شدن براي آن است. و استنتل الرجل يعني از قوم جدا و تنها شد و گفته مي شود استنتل يعني أشرفَ. اين معاني نزديک به هم هستند و [واژه به کار رفته] در خبر با هر يک از آنها مناسب است.«سکّه» به منازل و نخل هاي صف کشيده گفته مي شود. معناي «طفق»، «مازال» است. شاعر گويد:
طفقت تبکي و أسعدها فکـلانـا ظاهـر الکمـد
و «فأس الرأس» سلسله موي پشت سر است. معناي «أقنعه»، طبق نظر ابن انباري، «رفعه» و طبق نظر ديگران، «اقنع ظهره اقناعاً اذا طأطأ ثم رفعه برفق» است. «الأسباط» در اصلْ درباره فرزندان اسحاق عليه السلام [و] مانند قبايل در بني اسماعيل عليه السلام است. ابن انباري گويد: اسباط همان صبية و صبوة است که با ياء و واو، هر دو، به کار مي رود. ۴
نوع ديگر از اقسام تأويل ادبي فهم کنايه، مجاز و استعاره به کار رفته در متون روايي است که توجه به آنها در فهم معنا و مقصود حديث ضروري است. آنچه در اينجا آورده ميشود، مصاديقي از کاربرد اين
1.الأمالي، ج ۱، ص ۴۹۲.
2.همانجا.
3.همان، ج ۱، ص ۲۱۹.
4.همان، ج ۱، ص ۶۳۰ ـ ۶۳۱.