براي بيان فراواني يك شي، به اين دو قبيله مثل مي زنند. ۱
در حديثي آمده است:
إِنَّ الْقُلُوبَ أَرْبَعَةٌ- قَلْبٌ فِيهِ نِفَاقٌ وَ إِيمَانٌ وَ قَلْبٌ مَنْكُوسٌ وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ فَقُلْتُ مَا الْأَزْهَرُ قَالَ فِيهِ كَهَيئَةِ السِّرَاجِ فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ وَ أَمَّا الْأَزْهَرُ فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ إِنْ أَعْطَاهُ شَكَرَ وَ إِنِ ابْتَلَاهُ صَبَرَ وَ أَمَّا الْمَنْكُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِكِ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيةَ- أَ فَمَنْ يمْشِي مُكِبًّا عَلي وَجْهِهِ أَهْدي أَمَّنْ يمْشِي سَوِيا عَلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِي فِيهِ إِيمَانٌ وَ نِفَاقٌ فَهُمْ قَوْمٌ كَانُوا بِالطَّائِفِ فَإِنْ أَدْرَكَ أَحَدَهُمْ أَجَلُهُ عَلَي نِفَاقِهِ هَلَكَ وَ إِنْ أَدْرَكَهُ عَلَي إِيمَانِهِ نَجَا.۲
علامه مجلسي ميگويد:
ذكر مردمان طائف از باب تمثيل است و مقصود همه آن مردمي باشند كه شک دارند (و در حال شک و ترديد روزگارشان را به سر برند). ۳
ب. تعارض اخبار
برخي از انديشوران اسلامي، همچون شيخ طوسي ۴ بحث تعارض در اخبار را يکي از مجاري جريان تأويل دانستهاند. در اصطلاح، تنافي و ناسازگاري عرفي در مفاد و مدلول دو يا چند خبر يا دليل را تعارض گويند. ۵ مقصود از تنافي عرفي در برابر عقلي، اين است که اين ناسازگاري، اعم است از اين که به نحو تباين کلّي باشد يا عامين من وجه يا عموم و خصوص مطلق تا موارد جمع عرفي را هم شامل گردد. ۶
اين که چه عواملي سبب بروز تعارض در روايات ميگردد، بحثي دراز دامن است که در کتابهاي ديگر به آن پرداخته شده است، ۷ اما در اينجا فقط به نمونههايي از حل تعارض در روايات به عنوان گونهاي از تآويل اشاره ميشود:
1.۱ . الوافي، ج ۵، ص ۷۵۸ ـ ۷۵۹.
2.۱ . اصول الكافي، ترجمه مصطفوي، ج ۴، ص ۱۵۲.
3.۱ . همان.
4.۱ . او در مقدمه تهذيب الأحکام مينويسد: بعضي از دوستان (شيخ مفيد) اختلاف و تباين موجود در احاديث را يادآور شده، به گونه اي که اين اختلاف، سبب طعن مخالفان ما گشته و براي افراد کم بصيرت، ايجاد شبهه نموده است؛ لذا مهم ترين اقدامي که مي توان کرد، تدوين کتابي مشتمل بر تأويل احاديث، مختلف و متضاد است.
از من خواسته شد که به شرح رساله استادمان (شيخ مفيد) معروف به مقنعه بپردازم و از ابتداي مبحث طهارت آغاز نمايم و ماقبلش را که مربوط به توحيد، عدل، نبوت و... است رها سازم و مسائل را يک به يک مطرح نموده، به ظاهر يا نص قرآن يا سنت قطعي يا اجماع مسلمين يا اجماع اماميه استدلال نمايم. سپس، احاديث مشهور درباره هر مسئله را آورده، احاديث متضاد و متنافي را اگر بود نقل کنم و در نهايت، به تأويلي که به جمع روايات بيانجامد، پرداخته و وجه احاديث احاديث فاسد را متذکر شوم. (تهذيب الاحکام، ج۱، ص۱ ـ ۲).
5.۱ . دروس في علم الاصول، الحلقة الثالثة، ص۵۱۳.
6.۱ . المحصول في علم الاصول، ج۴، ص۴۳۹.
7.۱ . ر.ک : بحوث في علم الاصول، ج ۷، ص۲۹ـ ۳۹؛ الرافد في علم الاصول، ص۲۶ ـ ۲۹؛ المحصول في علم الاصول، ج ۴، ص ۴۲۹ـ ۴۳۵.