درنگی در تأويل روايات - صفحه 195

وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِك. ۱
هم ايشان در بيان معناي اعرفوا الله بالله، پس از بيان معاني عرفاني حديث مي‌گويد:
گمان نشود كه مقصود ما از اين بيانات از حديث شريف به طريق مسلک اهل عرفان قصر كردن مفاد حديث است به آن، تا از قبيل رجم به غيب و تفسير به رأي باشد، بلكه دفع توهم قصر معاني احاديث وارده در باب معارف است به معاني مبذوله عرفيه. و عارف به اسلوب كلمات ائمه عليهم السلام مي داند كه اخبار در باب معارف و عقايد با فهم عرفي عاميانه درست نيايد، بلكه ادقّ معاني فلسفيه و غايت معارف اهل معرفت را در آنها گنجانيده اند. و اگر كسي رجوع كند به اصول كافي و توحيد شيخ صدوق، عليه الرحمه، تصديق مي كند اين مطلب را. و منافات ندارد اين معنا با آن كه آن ائمه اهل معرفت و علماي بالله كلام شريف خود را طوري جامع ادا كنند كه هر طايفه اي به حسب مسلک خود خوشه اي از آن خرمن بچيند. و هيچ يک از آنها حق ندارند منحصر كنند معناي آن را به آنچه فهميدند؛ مثلاً از اين حديث شريف مي توان يک معناي عرفي عاميانه كرد كه موافق با ظهور لفظ و استظهار عرف است، مثل آن كه معناي اعرفوا الله بالله آن است كه خداوند را به آثار صنع و اتقان آن ـ كه آثار الوهيت است ـ بشناسيد، چنان که پيغمبر را به رسالت او و آثار متقنه دعوت او، و اولوالامر را به كيفيت اعمال او، از قبيل امر به معروف و عدالت بايد شناخت. پس، از آثار هر يک پي بايد برد به خود آنها. و اين منافات ندارد با آن كه معناي لطيف‌تري داشته باشد كه آن به منزله بطن آن باشد، و از آن نيز معناي لطيف‌تري [داشته ] باشد كه بطن بطن باشد. و بالجمله، قياس كلام اوليا را به كلام امثال خود مكن، چنان که قياس خود آنها را به خود كردن امري است باطل و ناروا. و تفصيل اين اجمال را و نكته آن را نتوانم اكنون شرح داد.
و از غرايب امور آن است كه بعضي در مقام طعن و اشكال گويند كه ائمه هدي عليهم السلام، فرمايشاتي را كه مي فرمايند براي ارشاد مردم بايد مطابق با فهم عرفي باشد، و غير از آن از معاني دقيقه فلسفيه يا عرفانيه از آنها صادر نبايد شود. و اين افترايي است بس فجيع و تهمتي است بسيار فظيع كه از قلت تدبر در اخبار اهل بيت عليهم السلام و عدم فحص در آن، با ضميمه بعض امور ديگر، ناشي شده است.
فوا عجبا! اگر دقايق توحيد و معارف را انبيا و اوليا عليهم السلام تعليم مردم نكنند، پس كي تعليم آنها كند؟ آيا توحيد و ديگر معارف دقايقي ندارد و همه مردم در معارف يكسان هستند؟ معارف جناب امير المؤمنين عليه السلام با ما يكسان است و همين معاني عاميانه است، يا آن كه فرق دارد؟ و تعليم آن لازم نيست، سهل است، حتي رجحان هم ندارد! يا هيچ يک نيست و ائمه عليهم السلام اهميت به آن ندادند؟ كساني كه

1.آداب الصلاة (آداب نماز)، ص ۱۶۶.

صفحه از 203