ماندن و خوشا ديدار حق تعالي.
همان گونه که گفته شد، در ميان عارفان کساني هستند که در باب تأويل نظر مخالف ابراز داشتهاند. اين گروه عمده كساني هستند كه در آثارشان كم و بيش دست به تأويل زدهاند و در عين حال در مذمت تأويل سخن راندهاند، در كتاب شرح تعرف ـ كه تأويلات قرآن و حديث در آن كم نيستـ در نهي از تأويل چنين آمده است:
چون گفتيم «آمنّا بما قال الله علي ما أراد الله و امنّا بما قال رسول الله علي ما أراد رسول الله»، ايمان ما درست شود و پس از اين بر ما واجب نيست تا همه را معني بدانيم از بهر آنكه اگر معني بازجوييم، باشد كه تأويل اعتقاد كنيم كه خداي تعالي غير از آن خواسته است؛ ايمان را تباه كند ايماني درست به تقليد بهتر از علمي طلب كردن كه ايمان به زوال آرد يا خطر زوال ايمان باشد. ۱
همانگونه كه ملاحظه ميشود دليل صاحب شرح تعرّف بر نهي از تأويل اين است كه از پيش خود تأويلي شود كه منافي با اراده خدا و نظر رسول او باشد و اين كار منجر به تباهي ايمان گردد. در جاي ديگر وي علم تأويل را منحصراً از آن پيامبر ميداند و ديگران را توصيه ميكند كه بعد از بيان پيامبر، نه خود را به تكلّف اندازند و از خويشتن تأويل كنند و نه از تأويل پيامبر اعراض نمايند كه اينها موجب خذلان است و تشبّه به ابليس، چه اوّل كسي كه در مقابل نصّ، تأويل كرد، همانا ابليس بود. ۲
شيخ احمد جامي هم از شرايط سلوک آن ميداند كه سالک در مقابل متشابهات قرآن و اخبار رسول كه عقل از ادراک آنها عاجز است، راه تسليم پيش گيرد و به همان مقدار كه علماي حق بيان داشتهاند، بسنده كند و حتي آگر آنها معني نگفتهاند و مجمل گذاشتهاند، مطلبي نيفزايد و بهتر است كه حتيالامكان در آيات متشابه و آنچه به صفات خدا و يا افعال او مربوط ميشود، مثل آمدن و دست و استواي بر عرش و… كم آويزد و در آن موارد عقل و فهم خود را متهم به قصور كند: اين راه سلامت است و البته اعتراف به جهل و حواله كردن ناداني با خود به مراتب بهتر است از آنكه به تشبيه افتد و خطر نابودي ايمان پيش آيد. ۳
از جمله كساني كه به شدت با تأويل مخالف است و در مذمت تأويل سخن رانده، سنايي غزنوي است. وي بعضي از واژههايي را كه قابل تأويل است، ذكر كرده و در باب آنها همان نظرياتي را بيان كرده كه شيعه و سني عمدتاً بر آن معتقدند: يد را به قدرت؛ و اصبعين را به نفاذ حكم؛ و قدر و وجه را بقا؛ و قدمين را جلال قهر؛ و قدر تأويل (تعبير) كرده است. ۴
وي حال كساني را كه از روي عدم بصيرت باطني، آنچه را بويژه مربوط به خداشناسي است، تأويل جاهلانه كردهاند، به حال كوران و پيلي كه اندر خانه تاريک بود تشبيه ميكند و خواننده را اندرز ميدهد
1.شرح تعرف، ص۳۲۵.
2.همان، ص ۳۷۵.
3.مفتاحالنجاة، ص۹۳ـ۹۴؛ انس التائبين، ص ۵۱.
4.حديقه سنايي، ص ۶۴ .