سوگند به آنکه جانم در دست اوست، هيچ بندهاي مسلمان نيست؛ مگر آنکه قلب و زبان او مسلمان باشد!
سيد رضي در بيان وجود مجاز در اين روايت ميگويد:
مسلمان شدن قلب و زبان مجاز است و مراد از آن سلامت قلب از عقايد ناپسند و حفظ زبان از گفتارهاي نکوهيده. مؤيد اين برداشت، ادامه روايت است که در مورد ايمان فرد افزودهاست: «و لا يؤمنُ حتي يأمن جاره بوائِقَه»؛ و ايمان نميآورد مگر آنکه همسايهاش از آزار او در امان باشد. 1
معصومين عليهم السلامبراي تبيين معارف و احكام دين از فنّ تشبيه در موارد زيادي استفاده كردهاند. توجه به تشبيهها و فلسفه آنها ما را در فهم احاديث كمك ميكند. فيض کاشاني در موارد بسياري به اين امر پرداخته است؛ مثلاً در شرح حديث «فضل العالم علي العابد كفضل القمر علي سائر النجوم ليلة البدر» ميگويد:
در اين حديث، نور عابد به نور ستارگان تشبيه شده است؛ زيرا نور عابد بيشتر و فراتر از خودش نيست و نمي تواند ديگري را هدايت كند؛ همچنانكه به كمک نور ستارهها نمي توان چيزي را مشاهده كرد، ولي نور عالم مانند نور ماه در شب چهاردهم است؛ عالم با نور علم، علاوه بر خود، ديگران را نيز هدايت ميكند. عالم نيز بر دو قسم است:
ـ دانشمنداني كه علم خود را به طور مستقيم از خداوند دريافت نكرده اند و علم آنها «لدنّي» نيست، بلكه در كنار سفره انبيا و ائمه( نشسته و ريزه خوار آنهايند.
ـ دانشمنداني كه علم آنها «لدنّي» است و نور علم خود را، بدون واسطه، از خدا دريافت كرده اند؛ مانند ائمه و انبيا. تشبيه نور عالم به نور ماه در روايت مي رساند كه مراد از عالم دراين روايت، قسم اول است. برتري اينگونه عالمان بر عابدان، مانند برتري نور ماه است بر نور ستارگان؛ همچنانكه نور ماه از خودش نيست، نور علم اين دانشمندان نيز از خودشان نيست. 2
سيد مرتضي در ذيل حديث نبوي «من تعلّم القرآن ثم نسيه لقي الله تعالي و هو أجذم»، پس از نقد ديدگاه ابو عبيد قاسم بن سلاّم و عبدالله بن مسلم بن قتيبه درباره مراد از «اجذم» مي نويسد:
معناي خبر براي کسي که اندکي با شيوه هاي سخنان عرب آشنايي دارد، آشکار است. مراد حضرت از «يحشر أجذم»، مبالغه در توصيف فرد [فراموش کننده قرآن] به نقصان از کمال و فقدان زينت و جمالِ ناشي از دانستن قرآن است. تشيبه چنين فردي به اجذم، تشبيهي نيکو و شگرف است؛ زيرا دست، از اعضاي شريف بدن است که بسياري از کارها تنها با آن انجام مي شود. و تنها با آن بسياري از
1.همان، ص۶۵ ـ ۶۶ .
2.الوافي، ج۶ ، ص۵۱۷ (براي نمونههاي ديگري از شرح تشبيهها ر.ک : همان، ج ۱، ص ۲۰۵؛ ج ۳، ص ۶۸۶؛ ج۱۰، ص۱۳۴ (.