درنگی در تأويل روايات - صفحه 197

مي‌شود و اختران او ـ که همان حواس وي است ـ تيره مي‌شود و خورشيد او -که همان قلب و سرچشمه انوار قوا و حرارت غريزي وي است- درهم نورديده مي‌شود، و زمين او ـ که همان بدن وي است ـ لرزان مي‌شود و کوه او ـ که همان استخوان‌هاي وي است ـ خرد مي‌شود و وحوش او ـ که همان قواي محرکه وي است ـ دوباره زنده مي‌شود. انسان کبير يعني همه عالم جسماني که جانوري مطيع خدا و متحرک به اراده است، نيز به همين نحو مي‌ميرد، چه عالم جسماني بدني واحد دارد که همان جرم کلّ است و طبعي واحد و ساري در جميع دارد، که همان طبيعت کل است، و نفسي واحد و کلي، و روحي کلّ دارد که بر جميع عقول مشتمل است، و از آن به عرش معنوي که خداي رحمان بر آن مستقر است تعبير ميشود. پس بدن و طبيعت عالم جسماني هلاک شونده و فنا پذيرند؛ وليکن روح و نفس آن در جهان آخرت برانگيخته خواهند شد و بسوي پروردگار خود برخواهند گشت و نزد او باقي خواهند ماند: «کل من عليها فان و يبقي وجه ربک ذوالجلال و الاکرام». ۱
همچنين، روايت «القبر روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النيران» را از رسول اکرم صلي الله عليه و آله نقل نموده و به تأويل آن پرداخته است. وي بر اساس اصالتي که براي باطن امور قاِيل است، تصريح مي‌کند که قبر حقيقي انسان در درون خود او وجود دارد. اگر باطن و دل انسان آراسته به عشق و محبت و صفا و ديگر فضايل و کمالات باشد، در اين صورت بسبب صفاي آن، هر روز هزاران فرشته و پيامبر و ولي در آن فرود مي‌آيد و اين گونه باطن به مثابه باغي از باغ‌هاي بهشت است و اگر باطن و دل انسان مملو از بغض و حسد و کينه و شهوت و نظاير اينها باشد، هر روز هزاران وسوسه و دروغ و ناسزا در آن مي‌افتد و اين گونه باطن به مثابه مغاکي از مغاک‌هاي دوزخ است.
ملاصدرا بر اين اعتقاد است که هر کس چشم بصيرت داشته باشد و از ادراکات باطني بهره مند باشد، مي‌تواند به باطن و درون خود و يا ديگران نگاه کند و قبل از مرگ، قبر واقعي خود را مشاهده نمايد. البته همه انسان‌ها بعد از مرگ به جهت انقطاع از علايق دنيوي قبر واقعي خود و آنچه در آن است را مشاهده خواهند نمود و عذاب و ثواب قبر نيز چيزي جز مشاهده باطن خود نيست. ۲
همو در شرح اصول الکافي به تفسير و تأويل روايت «اذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کملت احلامهم»-که از سخنان امام صادق عليه السلام است پرداخته است. نخست به توضيح کلمه «قائم» که از القاب حضرت مهدي عليه السلام است پرداخته و اظهار مي‌دارد که حضرت مهدي عليه السلام را «قائم» مي‌گويند، زيرا وجود او به گونه‌اي موجود است که تغييرات و تحولات امور در او مؤثر واقع نمي‌شود و در واقع کيفيت حيات و بقاي او مانند حيات و بقاي حضرت عيسي عليه السلام در آسمان است.
سپس به تأويل عبارت «وضع الله يده علي رؤس العباد...» مي‌پردازد و مي‌گويد:
منظور از «يد» ملکي از ملائکه است؛ زيرا خداوند منزه از آن است که داراي اعضا و جوارح باشد و منظور از «رئوس العباد» نفوس ناطقه و عقول هيولاني انسان‌هاست، زيرا عقول در انسان بالاترين چيز در ميان اجزا و قواي ظاهري و باطني او محسوب

1.المظاهر الالهية، ص۷۲-۷۴.

2.مفاتيح الغيب، ص ۶۳۸ .

صفحه از 203