ميزان اعتبار احاديث كافى - صفحه 162

وجه دوم: مدايح وارد در حق نويسنده كتاب (كلينى)

از نظر محدث نورى، مدايح كلينى با صحت روايات كافى و عدم نياز مراجعه به اسناد روايات آن، ملازمه دارد. برخى از اين مدايح چنين است:
1. نجاشى: «كلينى موثق ترين و دقيق تر افراد در حديث است».
2. علامه نيز در كتاب خلاصه مانند اين تعبير را دارد.
چنين تعبيرى از شخصى مانند نجاشى، زمانى بجا خواهد بود كه مرحوم كلينى واجد تمامى امتيازات و محاسن راويان و نويسندگان در بُعد سند حديث و اعتبار خبر باشد و از با ارزش ترين و شريف ترين صفات در اين باب ـ همان طور كه در شرح حال برخى آمده است ـ نقل روايت از ثقات و اخبار موثوق است.
شيخ طوسى رحمه الله در الفهرس مى گويد: «على بن حسن طاطرى، قبلاً واقفى و در مذهب خود بسيار سرسخت بود». تا آن جا كه مى گويد: «او كتاب هايى در فقه دارد كه آنها را، از راويانى كه خود و اخبارشان مورد وثوق اند نقل كرده است». و نيز فرموده است: «جعفر بن بشير داراى معلومات زياد و ثقه است و از ثقات روايت نقل مى كند و نيز افراد ثقه از او روايت نقل مى كنند». نجاشى نيز مانند همين تعبير را، در احوال محمد بن إسماعيل بن ميمون زعفرانى آورده است.
نيز شيخ در عدّه مى نويسد: «علماى اماميه، اعتبار رواياتِ محمد بن ابى عمير، صفوان بن يحيى، احمد بن محمد بن ابى نصر و ديگر ثقاتى را كه معروف اند به اين كه فقط از ثقه روايت و ارسال مى كنند با مسانيد ديگران يكسان دانسته اند و لذا وقتى كه اين افراد به تنهايى روايتى را نقل كنند، علماى اماميه به مراسيل آنها عمل مى كنند».
هم چنين علامه در مختلف تصريح دارد كه ابن ابى عقيل از مشايخ علماى اماميه است و مراسيلِ او به خاطر عدالت و معرفت وى پذيرفته شده است.
اينك مى گوييم: اگر ابو جعفر كلينى نسبت به آنها اوثق و در نقل حديث دقيق تر باشد، قهرا صاحب تمامى امتيازات و مدايحى خواهد بود كه از آنها در بُعد نقل روايت شده است. و اگر او كسى بود كه از مجهول و يا ضعيفى كه روايت او متروك است و يا خبرى كه محتاج به بررسى سند دارد، روايت نقل مى كرد، ديگر اوثق و اثبت از آنها نمى بود.
از اين رو هر كمالى كه فرد فرد آنها دارند، ايشان همه آنها را يكجا دارند و لذا اگر وى با امثال بزنطى و جعفر بن بشير مقايسه شود، قهرا بايد گفت: مشايخ كلينى از ثقات بودند و اگر با طاطرى و اصحاب اجماع مقايسه كنيد، ناچاريم احاديث وى را صحيح بدانيم و بگوييم: احاديثش را از كسانى كه هم خودشان بوده اند و هم احاديث آنها، مورد وثوق است، اخذ كرده است.
نجاشى پس از توصيف وى به اوثقيت، مى گويد: «وى كافى را در بيست سال نوشت». روشن است كه ذكر اين مدت براى اثبات اَثْبَت بودن او در تنقيح اخبار است و غرض او مجرد جمع آورى اخبار پراكنده نبوده است، زيرا اين كار محتاج بيست سال تحقيق نيست. بديهى است كه صرف اين مدت براى به دست آوردن اخبار صحيح و قابل اعتماد و نيز جمع آورى اصول و كتب معتبر و اتصال به سند به صاحبان آنها از راه هاى معتبر و توجه به متون احاديث و تصحيح و تنقيح آنها، لازم و ضرورى است.
نكته ديگرى كه از تعبير اوثق و اثبت بودن استفاده مى شود، اين است كه وى مبرّا از نواقص و عيوب بعضى از راويان (كه عامل تضعيف احاديث آنها مى شود) مى باشد، مانند نقل روايت از راويان ضعيف، مجهول، و از كسى كه با او ملاقات نداشته، و نيز سوء ضبط، اضطراب در الفاظ حديث، اعتماد به مراسيلى كه وثاقت افرادى كه نام آنها در سند روايات افتاده است ثابت نشده است، و امثال اين امور كه با عدالت منافاتى ندارد، ولى با قوه ثبت و وثاقت جمع نمى شود. ۱
ما كلام محدث نورى را با آن كه طولانى بود، به دليل اين كه حاوى فوايد و نكات بسيار است، نقل كرديم، با اين حال نتيجه اى كه ايشان از اين سخنان گرفته اند، به چند دليل اشتباه است:
اولاً. لفظ اوثق اسم تفضيل از وثاقت است و مراد از آن اجتناب از دروغ است كه ناشى از عدالت و ورع شخص مى باشد، همان طور كه لفظ اَثْبَت، اسم تفضيل از وثاقت است و مراد از آن لغزش و خطاى اندك و ندرت اشتباه است، پس اگر شخص از دروغ اجتناب نكند، ثقه نيست و اگر خطاها و لغزش هاى فراوان داشته باشد داراى قوه ثبت نخواهد بود؛ بنابر اين اوثق به معناى كسى است كه عالى ترين درجه اجتناب از كذب را دارد، و اَثْبَت كسى است كه در مصون بودن از لغزش و خطا ممتاز است.
از اين رو، اين دو لفظ مراد محدث نورى را اثبات نمى كند، هر چند ايشان با گردآورى شواهد، براى اثبات نظريه خود بسيار خود را به زحمت انداخته است.
خلاصه اين كه: از اين دو لفظ اين معنا استفاده نمى شود كه اشخاصى كه به آن دو توصيف مى شوند، همه فضايل سايرين را به نحو تمام و كمال دارا هستند، بلكه مراد مبرا بودن آنها از دروغ و اشتباه و لغزش است، و اين كه دو ويژگى در حد اعلى در آنها وجود دارد، و اين امر ربطى به صحت روايات كتاب او و وثاقت راويان آنها و يا همراه بودن آنها با قراين داخلى كه مدعاى محدث نورى است، ندارد.
ثانيا. اين كه برخى تنها از ثقه روايت و ارسال مى كنند (بر فرض كه آن را مزيت قلمداد كنيم) ربطى به وثاقت آنها ندارد، به گونه اى كه مرحوم كلينى آن مزيت را نداشته باشد، اوثق و اثبت نباشد؛ زيرا ويژگى اوثق و اثبت مربوط به اجتناب از كذب و صيانت از لغزش و اشتباه است، نه ويژگى ديگر.
ثالثا. نقل روايت از افراد ضعيف، بدون ذكر نام او با وثاقت شخص منافات دارد، ولى اگر نام آنها در سند آورده شود، منافاتى با وثاقت او ندارد. البته بسيار نقل كردن از راويان ضعيف مذموم است همان طور كه موجب تبعيد احمد بن محمد بن خالد برقى شد، بنابر اين اگر مرحوم كلينى از تعدادى از ضعفا با ذكر نام آنها در سند، روايت نقل كند، اين امر با اوثق و اثبت بودن وى منافات نخواهد داشت.
رابعا. مراد از اجتناب از نقل از ضعيف، نقل بلاواسطه از اوست و گرنه نقل از ثقه اى كه او از ضعيف نقل مى كند اشكالى ندارد و امر رايجى است. يكى از اين افراد نجاشى است كه مروىٌ عنه بلاواسطه او همگى ثقه اند، ولى در عين حال در سلسله سند او گاهى راويان ضعيف ديده مى شوند، لذا در احوال ابى المفضّل محمد بن عبداللّه بن محمد مى نويسد: «تمام عمرش را در تحصيل حديث در مسافرت بود و در كوفه تولد يافت، در ابتداى امر شيعه بود و سپس منحرف شد. اكثر اصحاب از او صرف نظر كرده و وى را تضعيف مى كنند، وى داراى چند كتاب است». نجاشى در ادامه مى نويسد: «من او را ديدم و روايات بسيارى از او شنيدم، اما خودم مستقيما از او نقل نمى كنم، بلكه با واسطه از او روايت نقل مى كنم». ۲
با وجود اين، نهايت چيزى كه در اين جا مى توان گفت اين است كه مرحوم كلينى در كتابش مستقيما فقط از ثقات نقل كرده، اما با واسطه ـ هم از ثقه و هم از غير ثقه ـ نقل كرده است، اما اين كه شخصى ملتزم باشد تا روايتى نقل كند كه تمامى راويان سلسله سند آن ثقه باشند، چنين چيزى در مورد كسى جز كسانى كه به اين امر معروف اند، مثل ابن ابى عمير، صفوان و بزنطى ثابت نشده است.
خامسا. اين كه تأليف كتاب كافى، بيست سال به طول كشيده است، فقط به خاطر تشخيص صحيح از غير صحيح و جمع آورى روايات مورد وثوق نبوده است، بلكه اين امر يكى از اهداف ايشان بوده است و لذا اهداف ديگرى هم در ميان بوده، مانند تلاش در جهت دست يابى به نسخه هاى صحيحى كه نزد مشايخ خوانده و يا از آنها شنيده شده بود و نيز انتخاب صحيح از غلط، و اصح از صحيح، و دقت كافى در مضمون حديث و قرار دادن آن در باب مناسب خود و ديگر عوامل وقت گير در آن زمان كه امر تأليف كار آسانى نبود، و اين طور نبود كه كتاب هاى چاپى، در دسترس و موجود باشند؛ البته با وجود اين، هدف ايشان مجرد جمع آورى حديث بدون دقت در جهات مختلف مثل ملاحظه اسناد و متون نبوده است، ولى اين گونه هم نبوده كه اصلاً محتاج بررسى اسناد نباشد. به هر حال كتاب كافى با همه جلالتى كه دارد، يك كار فردى بوده و ممكن نيست خالى از خطا و لغزش باشد، و زحمات زياد كلينى مورد سپاس است و همگان بدان نياز دارند، ولى با اين حال نمى شود تنها به كافى كفايت كرد.

1.مستدرك الوسائل، ج ۳، ص ۵۳۴ ـ ۵۳۵.

2.فهرس النجاشى، شماره ۱۰۵۹.

صفحه از 174