استعاره های جهتی نهج البلاغه از بعد شناختی
سال
اول / شماره پیاپی
4 /
صفحه
73-92
چکیده :
یکی از مهمترین پدیده های مورد بررسی در رویکردهای نوین زبان شناسی، صنعت استعـاره است که بر پـایـه ی دیدگاه های تازه، نه تنها ابزاری زیباییشناسی بلکه به عنوان ابزاری فرازبانی که نظام مفهومی انسان را شکل و به اندیشه، رفتار و زبان او جهت می دهد، شناخته می شود. بر این اساس، استعاره بخش گسترده ای از ارتباط های گفتاری ما را تشکیل می دهد به گونهای که نمود آن را در زندگی روزمره و تجارب خویش می توانیم ببینیم. استعارههای جهتی با بخشیدن جهت های مکانی به مفاهیم، میان آنها پیوند ایجاد می کنند؛ این جهت های مکانی از یک سو ریشه در تجربیات ما دارند و از دیگر سو، به نظام مفهومی ما، هارمونی و زیبایی می بخشند. با بررسی استعارههای جهتی بالا و پایین، درون و بیرون، مرکزی و حاشیه ای، روشن می شود که نقش اندیشه ی انسان در ترسیم یک نوع فضای هندسی در اینگونه استعارهها، پُررنگ است.
زبان به کار رفته در متون دینی به علت سر و کار داشتن زیاد با مفاهیم انتزاعی، حوزه ی مناسبی را برای بــررسی گونه های استعاره فراهم می کند؛ اگرچه زبان، جامعه و دوره ای که نهج البلاغه در آن آفریده شده و تا چند سده پس از آن، بیشتر مجال ظهور تشبیه بوده است تا استعاره. در جستار پیشرو پس از تعریف استعاره و برشمردن مهمترین تفاوت های دو نگاه سنتی و نوین به این آرایه، به بررسی بعد جهتیِ برخی از استعاره های شناختی نهج البلاغه پرداخته شده است. در استعاره های نهج البلاغه معمولاً جهت های مرکز، درون و بالا نسبت به جهت های حاشیه ای، بیرون و پایین، اندیشه یا ارزش برتری را آینگی می کنند. این نوع نگاه به استعاره های نهج البلاغه ما را در شناخت بهتر هدف گوینده و ایده ی فکری او، نوع مخاطب، موقعیت ایراد سخن و سازگاری یا ناسازگاری موسیقایی عبارت استعاری با مدلول آن و... یاری می رساند.
کلیدواژههای مقاله :نهجالبلاغه؛ استعاره؛ رویکرد سنتی و نوین استعاره؛ استعارهی جهتی