همچنين بايد يك دوره رجال عامّه را ببيند و راويان عامه را بشناسد و بعد ، رأى امام را ببيند . بعد از جهت صدور ، بحث از اين است كه آيا وقتى كه امام صحبت مى كند ، همه حرف هايش تعبّد است . امام ، اصلاً حرف عادى مى زند يا نه؟ اين حرف عادى امام است و براى يك ظرف خاص و مورد خاص است و جزء دين نيست يا حكم الهى است و جزء دين است ؟ اين دو تا با هم فرق مى كند . آن وقت ما با روايات چه كار بكنيم؟ همه را يك جور ببينيم؟ آيا همه حرف هاى پيغمبر و امام ، يكنواخت و يكدست است ؟ داستان تلقيح نخل هاى مدينه و سخن پيغمبر اكرم (أنتُم أعلمُ بِدُنياكُم) را مى گوييد عامّه نقل كرده اند ؛ امّا در روايات خاصّه آمده است كه پيغمبر فرمود : «إنّى اُقضى بينكم بالبيّنات ...» .
يك فقيهى قرائنى را ديده و روايتى را يك جور فهميده و مقبول هم قرار گرفته و معمولٌ بِه هم هست و اكابر به آن ، عمل مى كنند ؛ امّا شما قرائنى پيدا مى كنيد كه اين روايت ، مربوط به آن مورد و آن ظرف است و اصلاً راجع به پيغمبر است و راجع به ائمّه ديگر نيست . حالا شما چه كار بايد بكنيد ؟ روايات ما ، چرا اين طور منقطع و محصور شده اند ؟ اصحاب ائمّه ، اينها را از هم تفكيك مى كردند و سؤال مى كردند و قرائنش هم در برخى روايات هست كه مثلاً از امام مى پرسد : اين مطلبى كه مى فرماييد ، از خود شماست يا حكم الهى است ؟ يعنى مى دانستند كه بعضى مطالب امام ، صحبت عادى اوست و بعضى ديگر ، حكم خداست ؛ امّا الآن اگر اين ترديد را در مورد يك روايتْ پيش بكشيم ، نمى گويند فلانى ضدّ ولايت است ؟ اين ، حرفى است كه من در دلم نگه داشته ام و مى ترسم بميرم و همين طور در دلم بماند .
من نمى گويم شما دنبال اين كار برويد ؛ چون اين كار ، خالى از خطر نيست! امّا يك روزى افرادى اين را بحث خواهند كرد . مرحوم كلينى ، با تمام تعاريفى كه نجاشى و شيخ طوسى از او كرده اند و بزرگ نمايى هم نكرده اند و شايد كمتر از واقع هم گفته باشند ، راجع به اين موضوع ، چيزى نگفته است ، در حالى كه در همان منقولات او ،