حدیث است.
اگر به هر دلیلی راویان متأخرتر و یا حلقههای مشترک فرعی متهم به جعل و وضع و تدلیس و ضعف و... باشند، اما مضمون اصلی این احادیث، آگاهانه از ناحیه شخصیتی متقدمتر بیان گردیده است؛ زیرا یکسانی متن و معنای این گفتارها به وجود تقلایی گواهی میدهند که یک شخصیت صحابی، در بحران فتنه، سمت و سوی اندیشه خود را پنهان داشته، به یکی از طرفین نزاع نپیوسته است و در جبران عافیتطلبی خویش و فشار افکار عمومی جامعه، مجبور به پاسخگویی شده است و چه دلیلی بهتر از آن که این توجیه را با نقل روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تقویت نموده و باز خورد سخن او به نقد جنگ و جنگطلبان و در زمره ایشان رهبر مؤنثشان باز گردد و شنوندگان روی از راوی برداشته به جهت دیگری نگاه کنند.
از این ملاحظات میتوان دریافت که داستان مفصل ابو بکره برای طبقات بعدی روایت، هیچ حاصلی نداشته است که آنان به جعل و وضع این گفتار دست یازیده و آن را به ابو بکره _ که صحابی غریبی در بین صحابیان پرنام و نشان و مقبول آن زمان بوده است _ بچسبانند و نتیجه پرباری برای خود حاصل کنند و این سخن از کسی جز ابو بکره صادر نگردیده است.
بر اساس تحلیل متن و اسناد، میتوان تاریخ احتمالی حدیث را بعد از سال 58 (سال وفات عایشه) دانست؛ زیرا شاید بعد از جنگ جمل، پاسخگویی به عدم مشارکت در آن تا بعد از مرگ عایشه نیز ادامه داشته است و بعد از مرگ عایشه جرأت طرح این روایت در او پدید آمده است.
محتمل است که این احادیث، با توجه به حسن بصری به عنوان شاگرد وی و عبدالرحمن بن جوشن به عنوان داماد او _ که تنها ناقلین حدیث لن یفلح از ابو بکره هستند _ شاید بعد از مرگ وی طرح گردیده باشد.
در احتمال دوم، به نظر میرسد این روایت یک نقل محتاطانه بوده است که ابو بکره فقط برای حسن بصری به عنوان یک دوست و عیینه به عنوان داماد و منسوب به خانواده خود نقل کرده است. او در دوران زندگی خو یش برای فرو نغلتیدن در فتنه بسیار تلاش نموده است و در توجیه این عملکرد خویش سخنان مختلفی داشته است و تلاش نموده بازماندگان خود را از ننگ ترسو بودن خویش برهاند و لذا خویشان او بیش از پیش ناقل احادیث فتنهاند. از آنجا که بعد از مرگ هر کسی، بازماندگان به نقل محاسن وی همت میگمارند و شأن او را بیش از پیش پاس میدارند، به توجیه عملکردهای زندگانی وی