6. خداوند به موسی علیه السلام گفت: «نزد من به کوه بالا بیا، و آنجا باش تا لوحهای سنگی و تورات و احکامی را که نوشتهام تا ایشان را تعلیم نمایی، به تو دهم».۱ . از این عبارت، مکتوب بودن احکام استفاده میشود و سخنی از تورات شفاهی به میان نیامده است؛
7. بنا بر گزارشی تورات مکتوب به مدت پنجاه سال مفقود شد و کاملاً به فراموشی سپرده شد تا این که توسط کاهنان معبد دو باره کشف شد؛ با این فرض که تورات مکتوب فراموش شده چگونه میتوان تصور کرد که تورات شفاهی در خاطرهها مانده باشد؛
8.کلمات میشنا و تلمود کلمات کسانی است که در فاصله قرن دوم تا پنجم زندگی میکردند؛ چرا که به صراحت میگوید فلان حاخام این مطلب را گفت و دیگری مطلب دیگر را؛ در حالی که در تورات مکتوب یهوه با موسی یا بنی اسرائیل سخن میگوید؛
9. در سفر تثنیه، نسبت به افزایش و کاهش اوامر الهی هشدار داده شده است تا از این طریق اوامر الهی حفظ شوند؛۲
10. آیه 34 تا 38 کتاب یوشع حکایت از این نکته دارد که یوشع تمام اوامر الهی را که در تورات نوشته شده بود، برای بنی اسرائیل خواند؛ لازمه این سخن، این است که خدا تورات شفاهی به موسی علیه السلام نداده است. نکته دیگری که از این آیات برمی آید، این است که حکمی افزون بر تورات مکتوب وجود ندارد. در آیه هشتم باب نخست کتاب یوشع نیز آمده است:
این کتاب تورات از دهان تو دور نشود، بلکه روز و شب در آن تفکر کن تا بر حسب هر آنچه در آن مکتوب است متوجه شده، عمل نمایی.۳
مبنای کلامی قارئون
قارئون تلمود و سنت شفاهی را تفسیری بشری میدانستند. از نظر آنها تورات مکتوب در مقابل تورات شفاهی یا میشنا قرار داشت. به معنای دقیق کلمه، قارئون برا ی مخالفت خود با حاخامها مبنای کلامی بسیار قویی داشتند. از نظر آنها در اعتبار قایل شدن برای میشنا و تلمود شفاهی یک نوع گرایش حلولی نهفته است؛ به این معنا که خداوند در حاخامها حلول کرده و در نتیجه، اجتهاد آنها با وحی هم وزن و یکسان شده است.
ناگفته نماند که قارئون سنت یا گرایش تفسیری خاص خود را داشتند، ولی هیچ گاه به
1.. خروج، باب ۱۲، آیه ۲۴.
2.. تثنیه، باب ۲، آیه ۴.
3.. Encyclopaedia Judaica,vol. ۱۰,p۷۶۵.