که مجبور شده است اندکي از ديدگاه اوّليه خود منصرف شده و ناخواسته از مسير اوّليه خويش که همانا نصگرايي بود منحرف و به جاده عقلگرايي عدول کند و در جاهايي حتي با روايات متعارض با ديدگاه خود برخورد کرده است که غالباً اين روايات او را وادار کرده که تا حدودي از ديدگاه اصلي خود عقبنشيني کند. امّا به طور کلي فضايي که بر کتاب الفوايد المدنية حاکم است فضاي نصگرايي است که مؤلّف به صورت بسيار آشکار و پر رنگي به روايات استشهاد ميکند و به شدّت بر اساس روايات، خطا بودن مسيري را که اصوليان و فلاسفه و متکلّمان پيمودهاند، متذکّر ميشود.
قضاوت نهايي در ارتباط با رويکرد استرآبادي اين است که وي منکر حجّيت عقل به طور مطلق در همه زمينهها نيست. و اين گونه نيست که عقل را در همه موارد، ناکارآمد و يافتههاي آن را بيارزش بداند، بلکه وي تنها يافتههاي عقلاني را در امور مربوط به شريعت، ناتوان توصيف ميکند ولي در امور ديگر، حتي امور ظنّي را که عقل بدانها دست مييابد معتبر ميداند.