نسبیگراییهایی نیست که اساس اخلاق را متزلزل و هر نوع رفتاری را تجویز کند. با توجه به جنبههای مشترک در شخصیت انسانها، نسبی بودن شناخت حقیقت بدین معناست که هر کس، بسته به میزان بهرهمندی از قوه تشخیص، بخشی از حقیقت مطلق را مشاهده و درک میکند. موظف بودن همگان به پایبندی به همان میزان تشخیص، نه تنها سست شدن پایههای اخلاق را در پی ندارد، بلکه موجب تقویت و گسترش اخلاق خواهد بود.
این نکته اخیر، مطلب بسیار مهمی است که بدون تحلیل و تبیین آن، نمیتوان از استحکام و پاسخگو بودن معیاری که برای رفتارهای اخلاقی ارائه کردیم، اطمینان داشت. تحلیل این موضوع کاملاً با دومین پرسشی که پیش از این مطرح شد، در ارتباط است. آن پرسش این بود که ملاک تشخیص حقیقت چیست و آیا وابسته ساختن اخلاق به شناخت حقایق، آن را به موضوعی مبهم، اختلافانگیز و غیر قابل بازخواست، موکول نمیکند؟ پاسخ این پرسش را نیز میتوان از اصول الکافی بهدست آورد؛ چرا که احادیث کتاب عقل و جهل این مجموعه، به روشنی نشان میدهد که عقل و اندیشه مشترک در میان همه افراد بشر، ابزاری مطمئن برای شناخت حقیقت و ضامن همه ارزشها از جمله اخلاق و دین است.
بررسی احادیث باب تفکر در کتاب ایمان و کفر، در کنار روایات کتاب عقل و جهل نشان میدهد که عقل، در عین برخورداری از درجات و تفاوتهای فراوان، یگانه معیاری است که آدمی در مسیر شناخت حقایق در اختیار دارد. لذا وقتی میگوییم معیار رفتار اخلاقی، هماهنگی آن با برداشت فاعل از حقیقت است، در واقع، معیار اخلاق را تبعیت هر کس از حکم عقلش دانستهایم. موکول شدن ارزشهای اخلاقی به برداشت و اندیشه افرادی با سطح درک و عقل متفاوت، نهتنها موجب ابهام و اختلاف نمیشود، بلکه اخلاقی جهانی و هماهنگ را نیز سامان خواهد داد؛ چرا که با توجه به اشتراک عقل همه انسانها در اصولی اولیه، پایبندی همگان به همان برداشتهایی که هر یک به صورت جداگانه از حقیقت دارند، در نهایت به انسجام و همگرایی آنها خواهد انجامید و همزیستی مسالمتآمیزی را برای پیروان همه ادیان و مکاتب به ارمغان خواهد آورد.
راز این همگرایی، حقیقتی بنیادین است که حتی ضعیفترین مراتب عقل نیز به روشنی آن را درک میکند و هیچ کس نمیتواند اساس آن را انکار کند؛ این حقیقت که حتی کودکان نیز آن را میفهمند و در برابر نادیده گرفته شدنش واکنش نشان میدهند، خوب بودن عدالت و منفور بودن ستم است. افراد بشر با هر روحیه، زمینه شخصیتی