دیدگاههای مطرحشده در این رابطه وارد ساختیم و گفتیم که اکثر آنها بهجای بیان ملاک اخلاقی بودن رفتار، به عامل یا غایت آن پرداختهاند، در اینجا مطرح نیست.
2. انعطاف و شمول این ملاک به حدی است که همه رفتارهای اخلاقی مورد تأیید مکاتب گوناگون را در بر میگیرد. یکی از اشکالاتی که بر معیارهایی چون اعتدال یا غیر دوستی وارد میشود، این است که در عین مفید و کارگشا بودن برای شناخت بسیاری از ارزشهای اخلاقی، جامعیت لازم را برای سنجش درستی یا نادرستی برخی از رفتارها ندارند. این اشکال در باره معیاری که بیان کردیم مطرح نیست؛ چرا که هیچ رفتاری را نمیتوان سراغ گرفت که انجام دهندهاش قضاوتی در باره درستی یا نادرستی آن نداشته باشد. حتی در تعارضهای پیچیدهای چون نجات جان دیگران به وسیله اموال عمومی نیز هر کس بسته به زاویه نگاهی که دارد، قضاوت و برداشتی خواهد داشت.
3. وابسته بودن ارزشگذاری هر رفتار به تشخیص فاعل آن، شمول دایره اخلاق را تا همه مذاهب، اقشار، صنوف و سطوح فکری گسترش میدهد. واقعیت ملموس خارجی نیز نشان میدهد که درک اهمیت و ارزش اخلاق، در انحصار طبقه، صنف یا پیروان مکتبی خاص نیست و هر کس در حد خود، بایدها و نبایدهایی را بهرسمیت میشناسد و پایبندی به آنها را ضروری میداند. اگر از عموم مردم در باره دلیل احترام به این ارزشها سؤال شود، کمتر کسی را میتوان یافت که از فطرت، فضیلت، منافع جمعی یا سایر معیارهای مطرح در فلسفه اخلاق، درک روشنی داشته باشد؛ اما همگان به صورت ارتکازی، تشخیص خود را نسبت به درستی یا نادرستی رفتارها، دلیلی کافی برای ضرورت التزام به اخلاق میدانند. این گونه میتوان به نظامی اخلاقی دست یافت که هم اخلاق نخبگان و فرهیختگان است و هم اخلاق تودهها.
4. لازمه این مبنا، پذیرش نسبیت در برداشت از حقیقت است. مفهوم این پذیرش، فقط توجه به واقعیت خارجی و در نظر گرفتن تفاوت سطح فکری و زاویه نگاه افراد نیست، بلکه بهرسمیت شناختن این تکثر و احترام به برداشتها و نگاههای گوناگون را نیز در بر میگیرد. با این حال، چنین رویکردی با اذعان به وجود حقیقتی واحد و مطلق، و حتی اعتقاد به عصمت و دستیابی بدون خطای برخی از افراد به بخشهای گستردهای از حقیقت، منافاتی ندارد.
5. اگر چه با پذیرش نسبیت در برداشت از حقیقت و وابسته ساختن اخلاق به این تشخیص، باید نوعی نسبیت در اخلاق را نیز پذیرفت، ولی این نسبیت از آن سنخ