احادیث داستانی نتیجه ی توبه ی حقیقی

شخصی که توبه کرده بود، دعایش مستجاب شد و به مقامی بالا دست یافت.

شعب الإیمان عن بکر بن عبد اللّه المزنی:

إنَّ قَصّابا اُولِعَ بِجارِیةٍ لِبَعضِ جیرانِهِ، فَأَرسَلَها أهلُها إلی حاجَةٍ لَهُم فی قَریةٍ اُخری، فَتَبِعَها فَراوَدَها عَن نَفسِها، فَقالَت: لا تَفعَل، لَأَنَا أشَدُّ حُبّا لَک مِنک لی، ولکنّی أخافُ اللّهَ.

قالَ: فَأَنتِ تَخافینَهُ وأَنَا لا أخافُهُ؟ فَرَجَعَ تائِبا، فَأَصابَهُ العَطَشُ حَتّی کادَ ینقَطِعَ عُنُقُهُ، فَإِذا هُوَ بِرَسولٍ لِبَعضِ أنبِیاءِ بَنی اسرائیلَ فَسَأَلَهُ فَقالَ: ما لَک؟ قالَ: العَطَشُ، قالَ: تَعالَ حَتّی نَدعُوَ حَتّی تُظِلَّنا سَحابَةٌ، حَتّی نَدخُلَ القَریةَ.

قالَ: ما لی مِن عَمَلٍ فَأَدعُوَ!

قالَ: فَأَنَا أدعو فَأَمِّن أنتَ. قالَ: فَدَعَا الرَّسولُ وأَمَّنَ هُوَ، فَأَظَلَّتهُم سَحابَةٌ حَتَّی انتَهَوا إلَی القَریةِ، فَأَخَذَ القَصّابُ إلی مَکانِهِ ومالَتِ السَّحابَةُ فَمالَت عَلَیهِ، ورَجَعَ الرَّسولُ فَقالَ لَهُ: زَعَمتَ أن لَیسَ لَک عَمَلٌ؟! وأَنَا الَّذی دَعَوتُ وأَنتَ أمَّنتَ فَأَظَلَّتنَا السَّحابَةُ ثُمَّ تَبِعَتک! لَتُخبِرُنی ما أمرُک، فَأَخبَرَهُ.

فَقالَ الرَّسولُ: التّائِبُ إلَی اللّهِ تَعالی بِمَکانٍ لَیسَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ بِمَکانِهِ.[۱]

شعب الإیمان ـ به نقل از بکر بن عبد اللّه مزنی ـ:

قصّابی دل باخته دختر یکی از همسایگانش شد. خانواده آن دختر، او را برای کاری به روستای دیگری فرستادند. قصّاب دنبالش رفت و از او کام خواست. دختر گفت: این کار را نکن. عشق من به تو بیشتر از عشق تو به من است؛ امّا من از خدا می ترسم.

قصّاب گفت: تو از او می ترسی و من از او نترسم؟! توبه کنان باز گشت و در راه تشنه شد، به حدّی که نزدیک بود گردنش قطع شود. در این هنگام، به پیک یکی از پیامبران بنی اسرائیل بر خورد.

پیک از او پرسید: تو را چه شده است؟ گفت: تشنگی. گفت: بیا دعا کنیم ابری بر ما سایه افکند تا به آبادی برویم. قصّاب گفت: من عملی ندارم که [با اتّکا به آن]دعا کنم. پیک گفت: پس من دعا می کنم، تو آمین بگو. پیک، دعا کرد و قصّاب، آمین گفت. ابری آمد و بر آن دو، سایه افکند تا به آبادی رسیدند. قصّاب به سوی محلّ خود رفت و ابر با او همسو شد. پیک برگشت و به قصّاب گفت: تو که گفتی عملی نداری؟! من دعا کردم و تو آمین گفتی و ابر بر ما سایه افکند و سپس ابر با تو آمد! باید داستانت را برایم بگویی. قصّاب، ماجرا را به او گفت. پیک گفت: توبه کننده به درگاه خداوند متعال، منزلتی دارد که احدی از مردم چنان منزلتی ندارد.


[۱]. شعب الإیمان: ج ۵ ص ۴۳۱ ح ۷۱۶۳، حلیة الأولیاء: ج ۲ ص ۲۳۰ الرقم ۱۸۳، المنتظم: ص ۱۷۷وفیه «قصّارا» بدل «قصّابا»، التوّابین: ص ۷۵ ح ۲۶، إحیاء العلوم: ج ۳ ص ۱۵۹ عن أبی بکر بن عبداللّه المزنی، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۷، ص ۵۰۶.