أو الخلافة عند النبي صلي الله عليه وآله فقال: «إن وليتموها أبابكر وجدتموه ضعيفا في بدنه، قويا في أمر الله و إن وليتموها عمر وجدتموه قويا في أمر الله، قويا في بدنه و إن وليتموها عليا وجدتموه هاديا مهديا يسلک بكم على الطريق المستقيم.»
حذيفه گويد بحث امارت و خلافت در حضور پيامبر خدا صلي الله عليه وآله مطرح شد. حضرت فرمود:
«اگر ابابكر را والي نماييد، او براي اين كار داراي ضعف بدني است و حال آنكه او را در امر خدا قوي خواهيد يافت و اگر عمر را به ولايت رسانيد او را در امر خدا و وضعيّت جسمياش قوي خواهيد يافت و اگر علي عليه السلام را به ولايت گماريد، او را هدايت كننده، هدايت شدهاي خواهيد يافت كه شما را به راه مستقيم دلالت خواهد كرد.»۱
امّا روايات وي در بخش پاياني زندگي او بهخوبي به تغيير انديشه وي گواهي ميدهد، البته بهنظر ميرسد، در اين روايات نيز نوعي تدريج نهفته است؛ چه اينكه برخي از اين روايات اعتقاد كامل وي به ولايت و امامت را بازگو ميكند و برخي ديگر همراه نوعي ترديد و يا سؤالات حقيقت جويانه است.
اين قلم بر اين باور است كه اباصلت در ماههاي نخست آشنايياش با امام به صورت كلّي انديشه شيعي را پذيرفته بود؛ ولي گاه شبهات و شايعات سبب سؤالاتي ميشد كه وي براي دريافت پاسخش نهايت تلاش خويش را به منصهي ظهور ميگذاشت؛ بر اين اساس، روايات عرضهي حديث اباصلت نسبت به كلّ روايات او تعدادي چشمگير است. گروهي ديگر از روايات وي هيچ بوي ترديد و يا سؤالات عامّي زده نميدهد كه بايد آنها را مربوط به دوران استقرار كامل انديشه شيعي او دانست. از ميان دهها روايت دو گزارش را بر گزيدهايم. اين دو روايت به گونهاي اين تدريج تشيّعپذيري وي را به تصوير ميكشد:
روايت اوّل
بهنظر ميرسد، اين گزارش مربوط به دوران ابتداي آشنايي وي با امام رضا عليه السلام باشد:
عبدالسّلام هروي خود را به زندان امام هشتم در سرخس ميرساند. امام را در بند ميبيند، از زندانبان ميخواهد كه نزد امام برود و او مانع ميشود و دليل آن را عبادت پيوسته امام ميداند كه در شبانهروز هزار ركعت نماز ميگزارد و تنها در سه نوبت براي مناجات با خدا از
1.. تاريخ بغداد، ج۱۱، ص، ش۷۲۸.