نماز دست ميكشد. اباصلت ميخواهد كه در يكي از اين سه نوبت براي خود اجازهي ملاقات بگيرد. او خود اينگونه گزارش ميكند: «وقتي نزد امام رفتم، وي را در حالي كه در مکان نماز خويش متفكّرانه نشسته است، ملاقات كردم.» از امام پرسيدم: يابْنَ رَسُولِاللَّهِ مَا شَيءٌ يحْكِيهِ عَنْكُمُ النَّاسُ؟؛ گفتم: يابن رسولاللَّه! اين چيست كه مردم از شما شايع كردهاند؟ امام گفت: مردم چه ميگويند؟ گفتم: «يقُولُونَ إِنَّكُمْ تَدَّعُونَ أَنَّ النَّاسَ لَكُمْ عَبِيدٌ» ميگويند: شما ادّعا كردهايد كه مردم بندهي زر خريد ما هستند!
امام ـ كه بهنظر ميرسد، از اين سخن برآشفته شده بود ـ فرمود: خداوندا! اى كسى كه آسمانها و زمين را آفريدهاى و به ناپيدا و پيدا آگاهى، تو شاهدى كه من چنين مطلبى را هرگز نگفتهام و از احدى از پدرانم عليهم السلام نشنيدهام كه چنين كلامى گفته باشند، بار الها! تو خود ميدانى كه از اين مردم چه ستمهايى به ما وارد شده است و اينكه اين افترا هم از ستمهاى ايشان است كه دربارهي ما روا داشتهاند، آنگاه به من روى كرده فرمود: اى عبدالسّلام! اگر اينان بنابر گفتار خودشان- كه به ما نسبت ميدهند- كه ما گفتهايم همگى بنده زر خريد ما هستند؛ پس بگويند از چه كسى ما آنان را خريدهايم؟ عرض كردم: راست گفتى يابن رسولاللَّه! سپس فرمود: اى عبدالسّلام! آيا تو منكرى آنچه را خداوند تعالى از ولايت و امامت ما بر تو و ديگران واجب فرموده است؛ چنانكه ديگران منكر هستند؟ گفتم: پناه به خدا، هرگز! بلكه من به ولايت و امامت شما اقرار دارم.۱
روايت دوم
اين روايت كه در بردارندهي گفتوگوي دو سويهي وي با امام هشتم عليه السلام است، بهخوبي گوياي آن است كه امام وي را از شيعيان ميداند؛ بنابراين، بايسته است كه وي در اين زمان ديگر در شمار راويان شيعي قرار گرفته باشد. اين روايت زيبا را از كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام ميخوانيم:
صدوق به سند متصل خويش از وي چنين گزارش ميكند: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه چنين ميفرمود: «رحم الله عبدا أحيا أمرنا»؛ خداوند رحمت كند، كسى را كه امر ما را زنده بدارد، عرض كردم: چگونه امر شما را زنده بدارد؟ حضرت فرمودند: «يتعلم علومنا و يعلمها الناس فإن الناس لو
1.. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۱۸۴.