احادیث داستانی رضایت دختر در انتخاب همسر

مردی که دخترش را بدون مشورت با او، به ازدواج کسی در آورده بود، پیامبر از او خواست تا با دخترش مشورت کند.

مسند ابن حنبل عن إبراهیم بن صالح:

إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ قالَ لِعُمرَ بنِ الخَطّابِ: اُخطُب عَلَی ابنَةَ صالِحٍ، فَقالَ: إنَّ لَهُ یتامی، ولَم یکن لِیؤثِرَنا عَلَیهِم، فَانطَلَقَ عَبدُ اللّهِ إلی عَمِّهِ زَیدِ بنِ الخَطّابِ لِیخطُبَ، فَانطَلَقَ زَیدٌ إلی صالِحٍ، فَقالَ: إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ أرسَلَنی إلَیک یخطُبُ ابنَتَک، فَقالَ: لی یتامی، ولَم أکن لِاُترِبَ لَحمی وأرفَعَ لَحمَکم، اُشهِدُکم أنّی قَد أنکحتُها فُلانا.

وکانَ هَوی اُمِّها إلی عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ، فَأَتَت رَسولَ اللّهِ(ص) فَقالَت: یا نَبِی اللّهِ، خَطَبَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ ابنَتی، فَأَنکحَها أبوها یتیما فی حِجرِهِ ولَم یؤامِرها.

فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ(ص) إلی صالِحٍ، فَقالَ: أنکحتَ ابنَتَک ولَم تُؤامِرها؟ فَقالَ: نَعَم، فَقالَ: «أشیروا عَلَی النِّساءِ فی أنفُسِهِنِّ» وهِی بِکرٌ.

فَقالَ صالِحٌ: فَإِنَّما فَعَلتُ هذا لِما یصدِقُها ابنُ عُمَرَ، فَإِنَّ لَهُ فی مالی مِثلَ ما أعطاها.[۱]

مسند ابن حنبل ـ به نقل از ابراهیم بن صالح ـ:

عبد اللّه بن عمر، به [پدرش] عمر بن خطّاب گفت: دختر صالح را برایم خواستگاری کن.

عمر گفت: صالح، چند [برادرزاده] یتیم دارد، و ما را بر آنان ترجیح نمی دهد.

عبد اللّه، نزد عمویش زید بن خطّاب رفت تا او برایش به خواستگاری برود. زید، نزد صالح رفت و گفت: عبد اللّه بن عمر، مرا برای خواستگاری دخترت نزد تو فرستاده است.

صالح گفت: من چند یتیم دارم [که تحت سرپرستی من اند] و حاضر نیستم که گوشت خودم را زمین بیندازم و گوشت شما را بردارم. شما را گواه می گیرم که من، او را به ازدواج فلانی [از برادرزادگانم] در آوردم.

مادر آن دختر ـ که به [ازدواج دخترش با] عبد اللّه بن عمر راضی بود ـ نزد پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: ای پیامبر خدا! عبد اللّه بن عمر، خواستگار دختر من است؛ ولی پدرش، بدون آن که نظر او را بخواهد، وی را به همسری یتیمی که تحت سرپرستی اش است، در آورده است.

پیامبر خدا(ص) در پی صالح فرستاد و به او فرمود: «دخترت را بدون نظر خواستن از خود او، شوهر داده ای؟».

گفت: آری.

فرمود: «از زنان، در باره خودشان نظرخواهی کنید. او باکره است».

صالح گفت: من این کار را به خاطر [کم بودن] مهریه ای که ابن عمر به او می دهد، انجام دادم. به اندازه ای که او به دخترم می دهد، از اموال خودم برای برادرزاده ام گذاشته ام.


[۱]. مسند ابن حنبل: ج ۲ ص ۴۱۴ ح ۵۷۲۴، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۴ ص ۱۰۸.