نقش خانواده‌ي حديث در فهم متون نهج البلاغه - صفحه 68

مي‌گذرانيم، متوجّه مي‌شويم که واقعيّت چيز ديگري است؛ زيرا بر اساس گزارشي که «فاضل آبي» در نثر الدّرر آورده است، اين سخن مربوط به فضاي پس از جنگ صفين است و امام(عليه‌السلام) آن را با توجّه به غمِ از دست دادن برخي از ياران خود بيان کردند:
«علي(عليه‌السلام) از صفين بازگشت، در حالي که سر و صورتش مثل پنبه (سفيد) بود، به او گفته شد: اي امير مومنان! کاش موهايت را رنگ مي‌کردي. امام علي(عليه‌السلام) فرمود: "خضاب گونه‌اي آراستگي است و ما قومي غم ديده‌ايم."» ۱
بنابراين، به کمک خانواده‌ي حديث و گردآوري متون مشابه معلوم گرديد که معناي اوّل با تاريخ صدور حديث ناسازگار بود و مراد حضرت از مصيبت، مصيبت فقدان دوستان خود در جنگ صفين بوده است.

نمونه سوم

در فرازي از خطبه 86 نهج البلاغه آمده است که اميرمؤمنان(عليه‌السلام) فرمودند: «وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَة»؛ به يک‌ديگر حسد نورزيد؛ زيرا همان‌طور که آتش هيزم از بين مي‌برد، حسد، ايمان را از بين مي‌برد و با يک‌ديگر دشمني نکنيد که آن زداينده است.
طبق اين فرمايش، کينه‌توزي و دشمني هم‌چون وسيله‌اي بُرنده، موجب از بين رفتن و زدودن مي‌شود؛ امّا اين‌که اين رفتار ناپسند چه چيزي را مي‌زدايد و از بين مي‌برد، براي برخي از مترجمان نهج البلاغه معلوم نبوده، چرا که آنان را در تفسير معناي «حالقه» به اشتباه انداخت؛ چنان‌که برخي اين واژه را به معناي«از بين برنده‌ي نيکي‌ها» ۲ دانسته‌اند و برخي به معناي «قطع کننده‌ي پيوند خويشاوندي» ۳ ؛ بعضي آن را به «نابود کننده هر چيزي» ۴ تفسير کرده‌اند و برخي ديگر بدون اشاره به معنايي خاص، از تعيين نکته معنايي آن گذر کرده‌اند. ۵
اين، در حالي است که با تشکيل خانواده حديث مي‌توان به‌معناي صحيح اين واژه و مقصود واقعي امام(عليه‌السلام) پي برد. چنان‌که در حديثي از رسول خدا(صلي‌الله‌عليه‌و‌آله‌‍وسلم) نقل شده است که فرمود:
«أَلَا إِنَّ فِي التَّبَاغُضِ الْحَالِقَةَ لَا أَعْنِي حَالِقَةَ الشَّعْرِ وَ لَكِنْ حَالِقَةَ الدِّينِ»؛ آگاه باشيد که دشمني با يک‌ديگر زداينده است. مقصودم زداينده‌ي مو نيست؛ بلکه زداينده‌ي دين است.۶

1.(نثر الدّرر، ج۱، ص۳۰۷.)

2.(ترجمه فقيهي)

3.(ترجمه شهيدي)

4.(ترجمه دشتي)

5.(ترجمه دکتر جعفري)

6.(کافي، ج۲، ص۳۴۶.)

صفحه از 77