مفاهيم متضاد حلم
بيان مفاهيم متضاد، يكي ديگر از موضوعاتي است كه بهصورت مستقيم و يا غيرمستقيم در ضمن روايات حلم وارد شده است. بدين معنا كه گاه معصوم(عليهالسلام) به صراحت از صفتي به عنوان ضدّ مفهوم حلم ياد كرده است؛ چنانكه امام صادق(عليهالسلام) ـ در حديثي كه به معرفي صفات متضاد پرداختهاند ـ از «سفاهت» بهعنوان صفتِ ضدّ حلم ياد كردهاند: «عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليهالسلام)... الْحِلْمُ وَ ضِدَّهَا السَّفَه.»۱
و گاه بهصورت غيرمستقيم و با قرار دادن واژهي حلم در برابر صفت ديگر، به اين تقابل اشاره شده است:
«...إِذَا ضَعُفَ الْحِلْمُ عَلَا الْحُمْقُ»؛ هرگاه بردباري ضعيف شود، حماقت قوّت مييابد.۲
نشانههاي حلم
منظور از اين قسم روايات، احاديثي است كه به ذكر نشانههايي براي حلم ميپردازد كه انسان بردبار بهواسطهي آن ويژگيها شناخته ميشود. چنانكه «تحمّل آزار ديگران» يكي از اين نشانههاست: «بِكثرةِ الاحتمالِ يعرف الحليم»؛ به بسياري تحمّل، حليم شناخته ميشود.۳
و يا «هنگامه غضب» يكي از جايگاه هاي شناخت حليم است: «لا يعرف الحليم إلا عند الغضب»؛ «بردبار جز به هنگام خشم شناخته نشود.»۴
مصاديق حلم
از ديگر موضوعاتي كه در لسان روايات حلم وارد شده، بيان اموري است كه زير مجموعهي مفهوم حلم قرار گرفته و در واقع جزء مصداق هاي آن شمرده ميشود؛ بهعنوان نمونه، امام صادق(عليهالسلام) در حديث معروف «عنوان بصري» به اين موضوع پرداخته و در بخشي از سفارشات خود فرمود: «...وَ امّا اللَّوَاتِي فِي الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَكَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَكَ فَقُلْ لَهُ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يَغْفِرَ لِي وَ إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فِيمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ يَغْفِرَ لَكَ وَ مَنْ وَعَدَكَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِيحَةِ وَ الرِّعَاء»؛ امّا آن سه خصلت كه در بردبارى است: اوّل اينكه، اگر كسى به تو گفت: اگر يكى بگويى ده تا مىشنوى، بگو: اگر ده تا هم بگويى يكى نمىشنوى، دوم اينكه، اگر كسى دشنامت داد، بگو: اگر تو راست مىگويى از خدا مىخواهم كه مرا ببخشد و اگر دروغ مىگويى از خدا مىخواهم كه تو را ببخشد، سوم اينكه، اگر كسى تو را تهديد نمود، تو او را اندرز ده و برايش دعا كن.۵
1.(الكافي، ج۱، ص۲۰.)
2.(علل الشرايع، ج۱، ص۱۱۲.)
3.(غرر الحكم، ح۶۴۰۹.)
4.(تحفالعقول، ص۳۱۵.)
5.(مشكاة الانوار، ص۳۲۶.)