توحيد از ديدگاه قرآن و نهج‏ البلاغه (1) - صفحه 49

مى توان حضرت على ـ عليه الصلوة والسلام ـ را نظير و همتاى او شمرد، زيرا يك درجه از او پايين تر است و تقريبا هم سطح او است، ولى خداى متعال هيچگونه ثانى ولو تقريبى ندارد، چه آنكه او عالم بالذات است و همه خلائق جاهل بالذات مى باشند. او غنىّ بالذات است و همه خلائق فقير بالذات هستند. قال الله تعالى : يا ايّهاالناس انتم الفقراء إلي الله و الله هو الغنىّ (فاطر، 15)
لهذا نمى توان گفت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلميك درجه از خدا پائين تر است، زيرا هيچكس با خدا مقايسه نمى شود و اصولاً سنخ او غير از سنخ خلائق است. و اين كه از لسان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلمگفته شده است «انا اصغر من ربّى بسنتين» (و مرحوم شبّر در كتاب مصابيح الانوار، آن را به دو وجه توجيه فرموده است) صحيح نمى باشد و سند هم ندارد.
بارى ذات حقّ تعالى ناشناخته است و به همين دليل، از بحث در ذات او نهى اكيد شده است: و انّ الى ربّك المنتهى. (نجم، 42)
به بيان روشن تر، معرّفى خدا در قرآن براساس يگانگى او و مغايرت با ساير موجودات است: ليس كمثله شى ء (شورى، 11). حتى فرض وجود دو خدا به نشناختن خدا برمى گردد، يعنى آنچه كه دو فرد برايش تصوّر شود، غير خدا است. و آيه كريمه «و ما من اله الاّ اله واحد» (مائده، 73) همين را مى فهماند.
به عبارت ديگر، كثرت و تعدّد از خواصّ شناخته هاى ما و اجسام و ممكنات است، در حالى كه ادراك ما در مورد خداى متعال، اين است كه او موجودى است مغاير همه اين اشيايى كه ما مى توانيم بشناسيم و احكام اين اشياء ـ كه از جمله آنها فرض كثرت و تعدّد است ـ بر او جارى نمى باشد.

2 ـ مبرّا بودن از هر نقص

از آيات قرآن كريم چنين فهميده مى شود كه قرآن، خدا را از هر نقص و عيبى منزه مى داند، و ذات اقدس او را داراى اسماء حسنى و صفات عليا مى داند و اين را ضرورى مى داند، بطورى كه نياز به استدلال ندارد، يعنى فطرى است و مانند ساير فطريّات، مورد اذعان همه عقول سليمه است.

صفحه از 53