توحيد از ديدگاه قرآن و نهج‏ البلاغه (1) - صفحه 50

توضيح اين كه يك سلسله امور است كه وقتى بر انسان عرضه مى شود، عقل انسان صحّت آن ها را بدون ترديد مى پذيرد و براى آنها مطالبه دليل نمى كند، مانند زشتى خيانت و حسن امانت. و از اين قبيل است موارد زير:
أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون أنفسكم (بقره، 24)؛ أفمن يهدى الى الحقّ أن يتّبع اَم من لا يهدّى الاّ أن يهدى (يونس، ۳۵)؛ أفتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض (بقره، 85)؛ هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان (الرحمن، 60)؛ و جزاء سيّئه سيّئة مثلها (شورى، 40)؛ لم تقولون ما لا تفعلون (صفّ، 2)؛ و من اظلم ممّن افترى على الله كذبا او كذّب باياته (انعام، 21). چنانكه ملاحظه مى شود اين مطالب فطرى است و نيازى به استدلال ندارد.
آياتى كه وصف كمال براى خداى عزوجل مى كند، همين گونه است. لهذا هيچ وقت از ناحيه كسى مطالبه دليل بر آنها نشده است و حتى دشمنان اسلام هم اعتراض نداشته اند. مثلاً حضرت يوسف عليه السلام به ياران زندانى خويش مى گويد : «أ أرباب متفرّقون خير ام الله الواحد القهّار (يوسف، 39) يعنى همان طورى كه گفته مى شود «هل جزاء الاحسان الاّ الاحسان» وصحّت آن معلوم است، همين طور گفته مى شود كه خداى واحد قهّار خوب است و اين اعتقاد صحيح است، نه اعتقاد به خدايان متعدّد.
نبايد پنداشت كه اين سخن، خطابى و ذوقى است. كلام خـدا از چنين سستى و وهنى، منزّه است. بلكه فطرى و يقينى است. از اين رو به دنبالش به طور قاطع مى فرمايد: ما تعبدون من دونه الاّ أسماء سميتموها انتم و آباؤكم ما اَنزل الله بها من سلطان، يعنى آنچه غير از خدا مى پرستيد، جز لفظى بى واقعيّت نيست و هيچ دليلى ندارد (بنگريد چقدر محكم استناد به دليل را مى طلبد)

آيات ديگر در زمينه فطرى بودن توحيد

همانند آيه سوره يوسف، آيات ديگرى بر فطرى بودن توحيد و ديگر صفات خدا دلالت دارد:
اول ـ در محاجّه حضرت ابراهيم عليه السلام با ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشيدپرستان و اثبات اين كه ربوبيّت آنها باطل است، مى فرمايد : لا احبّ الآفلين (انعام، 76) گويى

صفحه از 53