احادیث داستانی اهمیت محبت اهل بیت(ع)

در این حدیث که ثقلین ذکر شده، پیامبر(ص) به محبت اهل بیتش سفارش کرده است.

الأمالی، مفید ـ به نقل از معروف بن خرّبوذ ـ:

از ابو عبید اللّه (غلامِ آزاد شده عبّاس) شنیدم که برای امام باقر(ع) نقل می کرد و می گفت: از ابو سعید خُدری شنیدم که می گوید: آخرین خطبه ای که پیامبر خدا، برای ما خواند، خطبه ای بود که در بیماری موتش برای ما خواند. ایشان در حالی که به دست علی بن ابی طالب(ع) و خادمه اش میمونه تکیه داده بود، بیرون آمد و بر منبر نشست. سپس فرمود: «ای مردم! من در میان شما، دو چیز گران سنگ بر جای می گذارم» و ساکت شد.

مردی برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! این دو چیز گران سنگ چیست؟

پیامبر(ص) چنان خشمگین شد که رنگ رخسارش سرخ شد. سپس آرام گرفت و فرمود: «من این را نگفتم، جز آن که می خواستم شما را از آن دو خبر دهم؛ امّا نفسم تنگ آمد و نتوانستم. یکی از آن دو، ریسمانی است که یک سوی آن در دست خداست و سوی دیگرش در دست شما. شما در باره آن، چنین و چنان می کنید. این ریسمان، همان قرآن است. و گران سنگ کوچک تر، اهل بیت من اند».

سپس فرمود: «به خدا سوگند، من این را به شما می گویم؛ امّا مردانی در اصلاب مشرکان اند که امید من به آنان، از امیدم به بسیاری از شما بیشتر است».

سپس فرمود: «به خدا سوگند، هیچ بنده ای آنان (اهل بیتم) را دوست ندارد، مگر آن که خداوند در روز قیامت، به او نوری می بخشد تا آن گاه که در کنار حوض [کوثر]، بر من وارد شود، و هیچ بنده ای دشمنشان نمی دارد، مگر آن که روز قیامت، خداوند از او پوشیده خواهد بود».

الأمالی للمفید عن معروف بن خربوذ:

سَمِعتُ أبا عُبیدِ اللّهِ ـ مَولَی العَبّاسِ ـ یحَدِّثُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِی(ع)، قالَ: سَمِعتُ أبا سَعیدٍ الخُدرِی یقولُ: إنَّ آخِرَ خُطبَةٍ خَطَبَنا بِها رَسولُ اللّهِ(ص) لَخُطبَةٌ خَطَبَنا فی مَرَضِهِ الَّذی تُوُفِّی فیهِ، خَرَجَ مُتَوَکئا عَلی عَلِی بنِ أبی طالِبٍ(ع)، ومَیمونَةَ مَولاتِهِ، فَجَلَسَ عَلَی المِنبَرِ، ثُمَّ قالَ: یا أیهَا النّاسُ، إنّی تارِک فیکمُ الثِّقلَینِ، وسَکتَ، فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، ما هذانِ الثَّقَلانِ؟

فَغَضِبَ حَتَّی احمَرَّ وَجهُهُ ثُمَّ سَکنَ، وقالَ: ما ذَکرتُهُما إلّا وأنَا اُریدُ أن اُخبِرَکم بِهِما، ولکن رَبَوتُ فَلَم أستَطِع.

سَبَبٌ طَرَفُهُ بِیدِ اللّهِ، وَطَرَفٌ بِأَیدیکم، تَعمَلونَ فیهِ کذا وکذا، ألا وهُوَ القُرآنُ، وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ أهلُ بَیتی. ثُمَّ قالَ: وایمُ اللّهِ إنّی لَأَقولُ لَکم هذا، ورِجالٌ فی أصلابِ أهلِ الشِّرک أرجی عِندی مِن کثیرٍ مِنکم، ثُمَّ قالَ: وَاللّهِ لا یحِبُّهُم عَبدٌ إلّا أعطاهُ اللّهُ نورا یومَ القِیامَةِ حَتّی یرِدَ عَلَی الحَوضَ، ولا یبغِضُهُم عَبدٌ إلَا احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ یومَ القِیامَةِ.[۱]


[۱]. الأمالی للمفید: ص ۱۳۵ ح ۳، بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۴۷۵ ح ۲۵، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۹، ص ۴۳۶.