جلوه‏ هاى بلاغت علوى در شرح نهج‏ البلاغه ابن ابى‏ الحديد - صفحه 139

1 ـ مباحث توصيفى در بلاغت نهج البلاغه

ابن ابى الحديد، اميرالمؤمنين عليه ‏السلام را پيشواى فصيحان و سيد بليغان مى‏داند (همو، 1/24). به همين سبب در توصيف مدارج بلاغى سخنان امام عليه ‏السلام تصريح مى‏كند كه : «فى كلامه قيل: دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوقين. و منه تعلّم الناس الخطابة و الكتابة» (همانجا). ابن ابى الحديد به همين ترتيب، درباره اثرگذارى سخنان حضرتش عليه ‏السلام بر خطباى بزرگ عرب از جمله: عبدالحميد بن يحيى، ابن نباته و نيز از توصيفات جاحظ در «البيان و التبيين» سخن گفته است. وى، اين سخن معاويه را در چندين جا از كتاب به استشهاد مى‏گيرد كه: «والله ما سنّ الفصاحة لقريش غيره» (ر. ك؛ همانجا 1 / 25، 11 / 153)
گاه پس از ذكر قطعه‏اى از يك خطبه يا نامه، عنان طاقت از دست داده و ستايش خود را از روانى و شيوايى جملات بيان مى‏كند. از جمله نامه 35 نهج‏البلاغه را مى‏آورد، كه به مناسبت شهادت محمدبن ابى‏بكر صادر شده و با اين جملات آغاز مى‏شود:
«اما بعد فانّ مصر قد افتتحت و محمدبن ابى بكر قد استشهد، فعندالله نحتسبه، ولدا ناصحا و عاملاً كادحا و سيفا قاطعا و ركنا دافعا...»،
آنگاه مى‏نويسد: «فصاحت را ببين كه چگونه افسار خود را به اين مرد (امام عليه ‏السلام ) داده و مهار خود را به او سپرده، نظم عجيب الفاظ را بنگر، يكى پس از ديگرى مى‏آيند و در اختيار او قرار مى‏گيرند. مانند چشمه‏اى كه خود به خود و بدون زحمت و تكلّف از زمين بجوشد. (همانجا،16/145)
گاه پس از ذكر قسمتى از يك خطبه به توصيف عملى آن مى‏پردازد و امتياز آن خطبه را بر هر خطبه ديگر به نحو كلى اعلام مى‏كند، به اين صورت كه خطبه را بى‏مانند مى‏خواند و آن را خطبه‏اى نمونه جهت پرورش فصاحت و بلاغت معرفى مى‏كند. از جمله در شرح خطبه 108 ـ كه آميزه‏اى از مباحث اعتقادى و اخلاقى دربردارد ـ مى‏نويسد: «الخطب الوعظية الحسان كثيرة، ولكن هذا حديث يأكل الاحاديث». ابن ابى الحديد سپس سخن خود را به اين صورت تشريح مى‏كند كه:
«هركس مايل به فراگيرى فصاحت و بلاغت و شناخت برترى انواع كلام به يكديگر است، در ايـن خطبه ژرف بينـديشد؛ چه، نسبت اين خطبه به هر كلام فصيح ديگر ـ

صفحه از 156