1 ـ مباحث توصيفى در بلاغت نهج البلاغه
ابن ابى الحديد، اميرالمؤمنين عليه السلام را پيشواى فصيحان و سيد بليغان مىداند (همو، 1/24). به همين سبب در توصيف مدارج بلاغى سخنان امام عليه السلام تصريح مىكند كه : «فى كلامه قيل: دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوقين. و منه تعلّم الناس الخطابة و الكتابة» (همانجا). ابن ابى الحديد به همين ترتيب، درباره اثرگذارى سخنان حضرتش عليه السلام بر خطباى بزرگ عرب از جمله: عبدالحميد بن يحيى، ابن نباته و نيز از توصيفات جاحظ در «البيان و التبيين» سخن گفته است. وى، اين سخن معاويه را در چندين جا از كتاب به استشهاد مىگيرد كه: «والله ما سنّ الفصاحة لقريش غيره» (ر. ك؛ همانجا 1 / 25، 11 / 153)
گاه پس از ذكر قطعهاى از يك خطبه يا نامه، عنان طاقت از دست داده و ستايش خود را از روانى و شيوايى جملات بيان مىكند. از جمله نامه 35 نهجالبلاغه را مىآورد، كه به مناسبت شهادت محمدبن ابىبكر صادر شده و با اين جملات آغاز مىشود:
«اما بعد فانّ مصر قد افتتحت و محمدبن ابى بكر قد استشهد، فعندالله نحتسبه، ولدا ناصحا و عاملاً كادحا و سيفا قاطعا و ركنا دافعا...»،
آنگاه مىنويسد: «فصاحت را ببين كه چگونه افسار خود را به اين مرد (امام عليه السلام ) داده و مهار خود را به او سپرده، نظم عجيب الفاظ را بنگر، يكى پس از ديگرى مىآيند و در اختيار او قرار مىگيرند. مانند چشمهاى كه خود به خود و بدون زحمت و تكلّف از زمين بجوشد. (همانجا،16/145)
گاه پس از ذكر قسمتى از يك خطبه به توصيف عملى آن مىپردازد و امتياز آن خطبه را بر هر خطبه ديگر به نحو كلى اعلام مىكند، به اين صورت كه خطبه را بىمانند مىخواند و آن را خطبهاى نمونه جهت پرورش فصاحت و بلاغت معرفى مىكند. از جمله در شرح خطبه 108 ـ كه آميزهاى از مباحث اعتقادى و اخلاقى دربردارد ـ مىنويسد: «الخطب الوعظية الحسان كثيرة، ولكن هذا حديث يأكل الاحاديث». ابن ابى الحديد سپس سخن خود را به اين صورت تشريح مىكند كه:
«هركس مايل به فراگيرى فصاحت و بلاغت و شناخت برترى انواع كلام به يكديگر است، در ايـن خطبه ژرف بينـديشد؛ چه، نسبت اين خطبه به هر كلام فصيح ديگر ـ