مرورى بر احاديث معرفت خدا (1) - صفحه 25

إنّ اللهَ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقُهُ خِلْوٌ مِنْهُ.
همانا خداى تعالى بيگانه و تهى از آفريدگان است و آفريدگانش بيگانه و تهى از اويند.
بلكه پايه اصلى معرفت خدا همين مغايرت تامّه است، به طورى كه اگر كسى خدا را به خلق او قياس كند، اصلاً او را نشناخته است. (سفينه، شماره 5، ص 125)
* و در نهايت مى‏نويسد:
شناخت او به ناشناخته بودن است. (همان، ص 127)
* همچنين در شماره 6 بعد از اينكه سخنى از امير المؤمنين عليه ‏السلام نقل مى‏كند كه:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَطَنَ خَفِيَّات الأُمُورِ وَ دَلَّتْ عَلَيْهِ أَعْلامُ الظُّهُورِ....»۱مى‏نويسد: اين خطبه نيز پيرامون شناخته بودن خداى تعالى در عين ناشناخته بودن سخن مى‏فرمايد. (شماره 6، ص 10)
و در جاى ديگر اين مقاله مى‏نويسد:
برخى از انديشمندان بقدرى در اصل نفى تشبيه پيش تاخته‏اند كه كارشان به جحود و انكار انجاميده است و با كسانى همراه شده‏اند كه مى‏گويند: مسأله آفرينش و جهان هستى برتر از انديشه و فكر ما است و ما در اين باب هيچگونه اظهار نظرى نمى‏كنيم. (همان، ص 11)

1 ـ 3 ـ معرفت ذات يا معرفت غير خدا

چنان كه مى‏بينيم، ايشان هر گونه معرفتى را نسبت به خداوند سبحان ـ يعنى به خود خداى تعالى كه از آن تعبير به «ذات» مى‏كند ـ نفى مى‏نمايد. به عقيده ايشان، ذات خداوند سبحان دست نايافتنى است و شناخت ما از خداوند متعال، تنها در شناخت آيات او منحصر مى‏شود. حال بايد ديد منظور ايشان از اين كلمه كه «شناخت او در ناشناخته بودن است» چيست؟ آيا منظور ايشان از كلمه «او» غير ذات خداست، يا ذات

1.ـ نهج البلاغه / ۸۷، خطبه ۴۹.

صفحه از 61