إنّ اللهَ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقُهُ خِلْوٌ مِنْهُ.
همانا خداى تعالى بيگانه و تهى از آفريدگان است و آفريدگانش بيگانه و تهى از اويند.
بلكه پايه اصلى معرفت خدا همين مغايرت تامّه است، به طورى كه اگر كسى خدا را به خلق او قياس كند، اصلاً او را نشناخته است. (سفينه، شماره 5، ص 125)
* و در نهايت مىنويسد:
شناخت او به ناشناخته بودن است. (همان، ص 127)
* همچنين در شماره 6 بعد از اينكه سخنى از امير المؤمنين عليه السلام نقل مىكند كه:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَطَنَ خَفِيَّات الأُمُورِ وَ دَلَّتْ عَلَيْهِ أَعْلامُ الظُّهُورِ....»۱مىنويسد: اين خطبه نيز پيرامون شناخته بودن خداى تعالى در عين ناشناخته بودن سخن مىفرمايد. (شماره 6، ص 10)
و در جاى ديگر اين مقاله مىنويسد:
برخى از انديشمندان بقدرى در اصل نفى تشبيه پيش تاختهاند كه كارشان به جحود و انكار انجاميده است و با كسانى همراه شدهاند كه مىگويند: مسأله آفرينش و جهان هستى برتر از انديشه و فكر ما است و ما در اين باب هيچگونه اظهار نظرى نمىكنيم. (همان، ص 11)
1 ـ 3 ـ معرفت ذات يا معرفت غير خدا
چنان كه مىبينيم، ايشان هر گونه معرفتى را نسبت به خداوند سبحان ـ يعنى به خود خداى تعالى كه از آن تعبير به «ذات» مىكند ـ نفى مىنمايد. به عقيده ايشان، ذات خداوند سبحان دست نايافتنى است و شناخت ما از خداوند متعال، تنها در شناخت آيات او منحصر مىشود. حال بايد ديد منظور ايشان از اين كلمه كه «شناخت او در ناشناخته بودن است» چيست؟ آيا منظور ايشان از كلمه «او» غير ذات خداست، يا ذات
1.ـ نهج البلاغه / ۸۷، خطبه ۴۹.