زيادى نمىگذرد. يكى در ايران با نام «فرهنگ موضوعى قرآن كريم» كار مشترك آقايان «خرمشاهى» و «فانى» ؛ كه در سال 1364 هـ . ش از چاپ خارج شد و ديگرى از سوريه به نام «المعجم المفهرس لمعانى القرآن الكريم» كار محمد بسام رشدى (الزّين) كه در سال 1416 هـ . ق منتشر شده است.
اين دو اثر در استفاده از اين روش با يكديگر مشتركاند و كوشيدهاند كه با رعايت اصول فرهنگ نامهها، ورود به محتواى قرآن را براى كاربران تسهيل كنند. بديهى است هر روش با توجه به احاطه و سليقه اجراكنندگان آن، ممكن است در عمل با ديگرى تفاوت كند كه معيار روشن براى ارزيابى آن، كمكى است كه به مراجعه كننده خواهد كرد. هر سليقهاى كه بهترين منظور را برآورد، به مقصود نزديكتر و به همان نسبت از نقص كمترى برخوردار است.
اين دو فرهنگ ـ كه يكى را به «فرهنگ» و ديگرى را به «معجم» موقتا نام گذارديم ـ هر كدام داراى محاسنى است. بدون آن كه در مقام بحث و مقايسه كامل باشيم، فقط به چند حُسن آنها اشاره مىكنيم.
* در «معجم»، واژههاى اصلى، يا به عبارتى واژههاى رأس، اكثرا با عبارات تكميلى و توضيحى جهت واژه و كاربران را بهتر به مضمون اثر هدايت كند. اين عمل در «فرهنگ» نيز اتفاق افتاده است، ولى عموميتى ندارد. واژههاى بدون توضيح تكميلى به نسبت، در «فرهنگ» نيز اتفاق افتاده است.
* در «معجم»، واژههاى «جامع» يا «رابط» ميان چند واژه در يك بحث، نسبتا زياد به كار رفته، در صورتى كه اين حُسن در «فرهنگ موضوعى» به كلى مغفول مانده است.
وجود واژههاى جامع يا رابط، نقش مهمّى در دستهبندى مطالب و راهنمايى كاربران ايفا خواهد كرد، گرچه ممكن است در برخى از برداشتها و يا گزينشها، با اختلاف مختصرى كاربران باشد. به عنوان مثال: واژه «قلب» را در هر دو فرهنگ مقايسه كنيد، در «معجم» اولاً: كثرت موضوعات بيشتر است و بيش از پنجاه موضوع را دربر مىگيرد؛ ولى در «فرهنگ» اين تعداد به حدود 35 مورد مىرسد. ثانيا: در همين موضوعات بسيار، با گزينش چند واژه رابط چون: احواله، امراضه، انفعالاته و صفاته، تعداد زيادى از