مدارك ظاهرى يا باطنى و يا از طريق علم و عقل. و پيش از اين، امتناع همهى اينها را شناختى؛ ولى بايد دانست كه امتناع در صورتى است كه معرّف خداى تعالى علم و عقل باشد، امّا اگر معرّف به معناى شايستهى ذات او، همان ذات قدّوس باشد نه عقل و علم، ديگر دليلى براى امتناعش نخواهد بود.
وقوع چنين شناختى، از آيات و روايات زيادى كه تواتر معنوى دارند استفاده مىشود و در بعضى اوقات وجدان هم به آن گواهى مىدهدـ چه رسد به امكان آنـ پس ناگزير وجدان يا عرفان يا وصال يا عيانـ كه در اين روايات شريفه آمدهـ نسبت به خداوند تبارك و تعالى از راه ديگرى بايد باشد نه حواسّ ظاهر يا تصوّر يا توهّم يا علم و عقل.
مىبينيم كه ايشان همچون مرحوم ميرزا جواد تهرانى، معرفت خداوند سبحان را يعنى معرفت خداى واقعى و حقيقى را مورد تأييد قرار داده و تصريح به آن نمودند. البتّه بايد توجّه داشت كه مراد مرحوم آقا ميرزا جواد تهرانى از معرفت بالآيات اين نيست كه معرفت از طريق آيات به خود خداى سبحانـ يعنى خداى واقعى حقيقىـ تعلّق نمىگيرد؛ بلكه در معرفت بالآيات هم خودِ خداى واقعى و حقيقى به انسان شناخته مىشود ولى تفاوت بين دوگونه معرفت در وجود واسطه و عدم وجود آن است. كه به نظر مىرسد در صورت عدم وجود واسطه روشنتر و آشكارتر و همراه با محبّت بيشتر بايد بوده باشد. و اين بحث با توجّه به فقرات آخر دعاى عرفهى حضرت سيّدالشّهدا عليه السلام واضح است.
3ـ مرحوم شيخ على محدّث
ايشان مىنويسد:
خداشناسى مانند شناخت قضاياى هندسى و رياضى نيست كه از راه تفكّرـ كه منجر به تجربه و آزمايش مىشودـ به نتيجه برسد. شناخت خدا وجدانى و فطرى است و از دسترس حواس و ادراكات بشرى دور است. ۱
نيز مىنويسد:
پيامبر، راه حقيقت معرفت و شهود وجدانى و نيل به مقام لقاء و وصال الاهى راـ كه فوق آن مرتبهاى نيستـ به بشر گشوده است.