بازتاب - صفحه 186

[ نهج‏البلاغه]» (1 / 105).
غريب آن است كه او المجازات النبويّه‏ىِ رضى را مى‏شناخته است ليك نسبتِ كتاب را به رضى نفى كرده و آن را ز صدرالدّين على‏بن‏ناصرِ حُسينى دانسته! ۱ يحيَى‏بن حمزه در ديباجه‏ى شرحش از مهجور و مهمَل و متروك ماندنِ نهج البلاغه (احتمالاً: در جامعه‏ى زيدى پيرامونش) گِلهِ مى‏كند و آن‏گاه به چرائىِ اين چگونگى پرداخته، مهجوريّتِ نهج‏البلاغه را ناشى از دشوارىِ آن و باريكىِ راز و رمزهايش، به ويژه در پرسمان‏هاىِ خداشناختى، و مباحثِ الاهيّات، قَلَم مى‏دهد (نگر: 1 / 109)
او در اين راستا، اين سروده‏ى قابوسِ وشمگير را نيزـ بى‏نام بردنِ گوينده‏ى آن ۲ به گواهى مى‏آورَد كه:


قُلْ لِلَّذي بِصروف الدّهر عَيَّرَناهَل عاند الدّهرُ إلّا من له خَطَرُ


أما ترى البحر تعلو فوقه جيفٌو تستقرّ بأقصى قعره الدّررُ


و فى السّماءِ نجومٌ ما لها عددٌو ليس يكسفُ إلّاالشّمس و القَمَرُ

1 / 109)
بگذريم.....
اگر در گونه‏شناسىِ شروحِ نهج‏البلاغه ناگزير باشيم الدّيباج الوضى را در رَسته‏اى ويژه جاى دهيم، يا اگر از سيماىِ كلّىِ يَحْيَى‏بنِ حمزه در مقامِ شارحِ نهج‏البلاغه جويا شويم، سيماىِ او سيماىِ اديبى است كه به شرحِ نهج‏البلاغه نشسته و جايگاهِ الدّيباج الوضى در ميان شروحِ ادبى است.
شايد از همين روى، مصحِّح ديباج، در پيشگفتارِ خويش اين كتابِ يحيى‏بنِ حمزه را در شمارِ نگارش‏هاىِ وى در گستره‏ى زبان و ادب و همدوشِ المحصل فى

1.عَجَب‏تر اين‏كه مصحِّحِ الدّيباج الوضى نيز نه تنها به نسبتِ المَجازات النّبويّه به شريفِ رضى اشارت نكرده، تنها در توضيح و تكميلِ اين ادّعا گفته: «... و قد طبعت المجازات النّبويّة منسوبة إلى الشّريف المرتضى.» (۱ / ۱۰۶، پينوشت)!!

2.مُصَحِّحِ الدّيباج الوَضى نيز گوينده‏ى بيت‏ها را نشناسانيده است. از براىِ نسبتِ بيت‏ها به قابوس ـ از جمله‏ـ نگر: تجارِب السَّلَف، هندوشاه‏بنِ‏سنجربنِ‏عبداللّه‏ِ صاحبىِ نخجوانى، به تصحيح و اهتمامِ عبّاسِ اقبال، تهران: كتاب‏خانه‏ى طهورى، ص ۲۴۵ و ۲۴۶.

صفحه از 188