صفاته؛ لأنّ المعرفة ليست ضروريّة بل مکتسبة بالأدلّة. فلابدّ من أحوال يکون غير عارف، ثمّ تجدّد له المعرفة، إلّا أ نّا نقول: إنّ المعرفة لا يجوز أن تحصل إلى النبيّ أو الإمام إلّا في أقصر زمان يمکن حصولها فيه، لأنّ المعصية لاتجوز عليه قبل النبوّة أو الإمامة، کما لاتجوز عليه بعدها.
و قد روي أنّ إبراهيم عليه السلام ولد في مغارة و أ نّه ما کان رأى السماء، ثمّ تجدّدت رؤيته لها، فلمّا رأى ما لا تعهّده و لا تعرفه من النجم، و لم يره متجدّد الطلوع بل رآه طالعاً ثابتا في مکانه من غير أن يشاهده غير طالع ثمّ طالعاً؛ فقال فرضاً و تقديراً على ما ذکرناه: «هذا ربّي». فلمّا أفل و استدلّ بالأفول على الحدوث، علم أ نّه لايجوز أن يکون إلهاً. ۱
پيامبر صلى الله عليه و آله وسلميا امام ممکن نيست عارف به خدا و افعال و اوصافش به دنيا بيايند؛ زيرا معرفت به واسطهى ادّله کسب مىشود نه اينکه ضرورى باشد. پس ناگزير پيامبر و امام هم مدّتى معرفت خدا را نداشتهاند و بعداً به معرفت خدا نايل شدهاند. البتّه در مورد امام و پيامبر، رسيدن به معرفت بايد در کوتاهترين زمان حاصل شود، زيرا پيش از نبوّت و امامت همانند بعد از نبوّت و امامت معصيت بر آنان روا نيست. روايت شده است که ابراهيم عليه السلام در غارى متولّد شده بود، بدون اينکه آسمان را ديده باشد. آنگاه بيرون آمد و آسمان را ديد و ستارگانى مشاهده کرد که تا آنروز، معرفتى نسبت به آنها نداشت. وقتى بيرون آمد، ستارگان را در حال طلوع ثابت ديد، بدون اينکه از حدوث طلوع آنها اطّلاعى داشته باشد. در اين وضعيّت گفت: «اين خداى من است.» آنگاه که غروب کرد و حضرتش با غروب آن به حدوث آن استدلال کرد، دانست که ممکن نيست که آن خدا باشد.
سيّد مرتضى در کتاب ديگر خود نيز تصريح مىکند که تنها راه انحصارى معرفت خداوند سبحان، نظر و فکر است:
إنّ أوّل فعل مقصود لايخلو العاقل من وجوبه عليه، النظر في طريق معرفة اللّه تعالى. فأمّا جهة وجوب هذا النظر، هو أن يتوصّل به إلى معرفة اللّه تعالى، فإنّه لاطريق سواه، لأنّه ليس به معلوم ضرورة، لاختلاف العقلاء فيه.
1.رسائل الشريف المرتضى ۱ / ۴۱۲.