است:
1. به شمشيرى كه تازه از دست آهنگر بيرون آمده و تا به حال از آن استفاده نشده است (سيف فطار).
2. خميرى كه تازه درست شده و به اصطلاح اهل فن، به عمل نيامده است (فطير).
3. نظر و رأيى كه بدون فكر و تأمّل داده مىشود (فطير).
4. خلقت به معناى پديد آوردن (فطرت).
5. گياهى (قارچ) كه زمين را مىشكافد و بيرون مى آيد (فُطر).
6. دندانى كه از لاى لثه ظاهر و هويدا مىشود (فُطر).
7. دانههاى انگور كه از درخت انگور ظاهر مىشود (فُطْر).
8. كسى كه چاهى را در زمينى مىكند و آن را پديد مى آورد: (أنا أفطرتها، يعنى من آن را از اوّل پديد آوردهام.)
با توجّه به موارد استعمال واژهى «فَطْر» و مشتقّات آن در محاورات عرفى عربـ كه لغتشناسان بيان كردهاندـ و نيز با توجّه به ريشهيابى واژه در دو كتاب معجم مقاييساللّغه و لسان العرب، مىتوان نتيجه گرفت كه «فطر» شروع كردن و پديد آوردن شىء را گويند. آشكار كردن يا هويدا شدن، گشودن و شكافتن نيز، با معناى ياد شده در تلازماند.
2. معرفت فطرى خدا در قرآن
2ـ 1) آيهى فطرت
فَأَقِـمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِـيفاً فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذ لِكَ الدِّينُ القَـيِّمُ وَلـكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ.
بدون هيچگونه انحرافى، روى به سوى دين كن؛ فطرت خدا كه مردم را بر آن سرشته است، در خلقت خدا هيچ تغييرى راه ندارد. اين است دين استوار؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند.