ايشان بعد از نقل چند روايت در اين زمينه، تصريح مىكند كه اخبار در اين زمينه قابل شمارش نيست و پس از آن، اشكالاتى كه بر اين نظريّه متوجّه است نقل كرده و به آنها پاسخ داده است.
12. ملّاهادى سبزوارى (1289ه.ق)
ايشان هم مانند صدرالدين شيرازى معتقد است كه نفس، جسمانيّة الحدوث و روحانيّة البقاء است. وى مىگويد:
النفس في الحدوث جسمانيّة و في البقاء تكون روحانيّة مجرّدة. يعني إنّ النفس جسمانيّة الحدوث روحانيّة البقاء. ففي الابتداء حكمها حكم الطبايع المنطبعة في المادّة، بل أنزل منها إذ لم تكن مذكوراً. فالإضافة إلى المادّة داخلة في وجودها أوّلاً... و في الانتهاء بعد الحركات الجوهريّة و الاستكمالات الذاتيّة و الصفتيّة تصير مجرّدة. (6: ص 303)
نفس در حدوث، جسمانى است و در بقاء، روحانى و مجرّد است. يعنى: نفس جسمانيّة الحدوث و روحانيّة البقاء است. پس حكم نفس در ابتدا حكم طبايعى است كه در ماده منطبعاند، بلكه پايينتر از طبايع است؛ زيرا نفس پيش از حدوث هيچ مذكور نبود. پس در ابتدا، اضافه به مادّه، داخل در وجود نفس است... و در انتها بعد از حركتهاى جوهرى واستكمالهاى ذاتى و صفتى، مجرّد مىشود.
وى در ذكر اقوال در مورد نفس هم تذكار مىدهد:
مشّائيان قائلاند كه نفس حدوثاً و بقائا روحانى است. آنان مىگويند: نفس ذاتاً مجرّد است و فعلاً مادّى. و حدوثش به هنگام چهار ماهه بودن جنين در رحم مادر است. و رابطه نفس و بدن، رابطه تعلّقى است نه اينكه در بدن منطبع شده باشد.
سپس مىگويد:
اعتقاد ما درباره نفس، همان قول حكيم صدرالمتألّهين و كثيرى از عرفاست كه