تأويل پاينده و لزوم امام زنده - صفحه 142

زبان وحى را زبان مجازى (metaphorical) دانست؛ بدين‏صورت كه آنچه را در قرآن يا ديگر متون مقدّس آمده است، بياناتى مجازى قلمداد كرد كه مى‏خواسته‏اند به زبان تشبيه و تمثيل، حقايقى را براى ما آشكار سازند. در توضيح مطلب بايد گفت به لحاظ منطقى، يك لفظ، گاه به معناى حقيقى (Literal)استعمال مى‏شود و گاه به معناى مجازى. در مبحث الفاظ علم منطق، مجاز را نوعى توسّع در معناى حقيقى لفظ دانسته‏اند. به عنوان مثال، خواجه نصيرالدين طوسى در اساس‏الاقتباس در تعريف حقيقت و مجاز مى‏نويسد:
واسماى متشابه دوقسم بود:اوّل آنكه استعمال لفظ درمعنى‏اصل،ممهّد بود ودر معنى شبيه،به سبب ملاحظه باآن معنى بودوبه‏اعتبارمشابهتى‏كه علّت تشابه بود وچون چنين بود،اطلاق آن لفظ رابرمعنى‏اصلحقيقت خوانندوبرمعنى شبيه مجاز؛ چنان‏كه اطلاق نور بر نور آفتاب... و بر نور بصيرت. (5: ج 1، ص 24)
دلالت لفظ نور بر نور آفتاب، دلالت حقيقى است و بر نور بصيرت، مجازى. غالبا در تحقيقات معاصر، به خصوص در فلسفه دين، در بحثى كه تحت عنوان «زبان دين» (religious language) مطرح مى‏شود، دست كم معناى بخشى از متون دينى را كه متفاوت با معناى معمول كلمات است، معناى مجازى مى‏دانند. حتّى گرايش به اين تلقّى مجازى از زبان وحى، در تفاسير برخى از مفسّران مسلمان نيز به چشم مى‏خورد. براى مثال، ممكن است كسى در تفسير «عَهد اَلَسْت» يا «آيه ميثاق» بگويد: در اينجا «پيمان» به معناى حقيقى كلمه استمعال نشده است و آن را كنايه از پيوندى فطرى بداند كه در تكوين بشر قرار دارد؛ به عبارت ديگر، آن را عهدى بداند كه بشر تكوينا بدان متعهّد است.
امّااگربتوان دراينجا چنين تفسيرى از«عهد اَلَست»ارائه كرد وآن رابه‏بيانى مجازى درباره قانون فطرت تنزّل داد،ديگرنمى‏توان به‏آسانى‏درمقابل جريان تقليل‏گرايانه‏اى كه به خصوص در دوران متجدّد، در مورد متون دينى به راه افتاده است، مقاومت كرد.در صورت قبول اين مبنا، هيچ دليلى ندارد كه چنين رويكردى به اصول اساسى اعتقاد دينى و گزاره‏هاى دينى، درباره خدا تسرّى پيدا نكند؛ كما اينكه در ميان متفكّران معاصر غرب، نمونه چنين رويكردى، نادر نيست. به عنوان مثال، برخى

صفحه از 153