تأويل پاينده و لزوم امام زنده - صفحه 143

نقش گزاره‏هاى دينى را شبيه به نقش گزاره‏هاى اخلاقى دانسته‏اند. به اعتقاد اين افراد، ويژگى زبان دين اين است كه مشتمل است بر حكاياتى كه تصويرى از زندگى اخلاقى به دست مى‏دهند و انسانها را به آن ترغيب مى‏كنند. در اين صورت، اصولاً صدق و كذب گزاره‏هاى دينى اهمّيّت ندارد؛ بلكه آنچه اهمّيّت دارد، رابطه ميان حكايات و قصص دينى با زندگى اخلاقى است. اين حكايات مى‏توانند «تأثيرى عِلّى و روان‏شناختى» بر رفتار مردمان داشته باشند؛ زيرا اگر افراد در اعمال خويش از آن حكايت الهام بگيرند، بالطّبع اعمالشان را آسان‏تر انجام مى‏دهند. (2: ص 270)
حتّى ممكن است اين رويكرد، در شكل افراطى، سر از ناواقع‏گرايى الاهيّاتى (theological nonrealism) در آورد كه معتقد است همه موجوداتى كه در حوزه دين از آنها سخن مى‏رود، با شيوه‏هاى مشخّص زندگى و نظامهاى فكرى ما در هم تنيده‏اند و اصولاً واقعيّتى مستقل از اين شيوه‏ها و نظامها ندارند. (13: ص 213)
بديهى است كه بر طبق چنين ديدگاهى، هر چند زبان متون وحيانى هنوز مى‏تواند معنادار باشد، ولى معناى آن بسيار متفاوت و حتّى متعارض با تصوّرى خواهد بود كه مؤمنان به اين متون از معناى آنها دارند. نقد و بررسى پيرامون ديدگاههاى مختلف درباره‏ى زبان دين، ما را از موضوع بحث دور مى‏كند؛ ولى اميدوارم كه تا اينجا روشن شده باشد كه اگر باب تقليل‏گرايى را درباره زبان وحى باز كنيم، اين جريان تا حدّ غيرواقع‏گو (non- factual) شدن زبان دين و حتّى بى‏اعتبارشدن آن در اِخبار از حقايق، پيش خواهد رفت.
هانرى كربن على‏القاعده، با اين رويكرد تقليل‏گرايانه يا به طور اخص، مجازباورانه به زبان وحى موافق نخواهد بود. او زبان دين را زبان رمزى يا مثالى (symbolic) مى‏داند و ميان دو اصطلاح رمز يا مثال (symbol) با مجاز يا تشبيه metaphor) يا (alhegory فرق مى‏گذارد. در مورد تفاوت رمز يا مثال با مجاز، مى‏توان گفت: اوّلاً مجاز قابل تبديل و جايگزينى است. رابطه ميان بيان مجازى و مدلول آن، رابطه‏اى نفس‏الامرى نيست و بنابراين مى‏توان به جاى اين بيان، بيان ديگرى به كار برد. از همين‏رو، معناى مجازى كلمات در عرفهاى مختلف، متفاوت مى‏شود؛ ولى

صفحه از 153