اسلام در غربت شروع شد و دوباره غريب خواهد شد؛ خوشا به حال غريبان.
در اينجا مراد «غريبان آلمحمّد عليهم السلام » است؛ ولى بديهى است كه هر انسانى اگر در دنيا غرق نشود و نيمنگاهى به مبدأ ملكوتى خويش داشته باشد، قطعا دنيا را دخمهاى مىيابد كه بايد برونشدى از آن پيدا كند. اين بدان معنا نيست كه بايد جسما از اين دنيا خارج شود و به ملأ اعلا بپيوندد. حضور جسمانى در اين دنيا و زيستن در آن تقدير بشر است؛ ولى آدمى مىتواند به صورت انفسى، در ساحت باطن، از طريق تأويل نفس، خويش را از اين دخمه برهاند و در حالى كه در همين دار دنيا به سر مىبرد، براى عقبى زيست كند و در حالى كه پاهايش در بند دام و دانه اين دنياست با بالهايش در عالم ملكوت، به پرواز درآيد و رهايى خويش را تجربه كند. اين تأويل نفس به تأويل متن نياز دارد. آدمى بايد متنى، هم متن كتاب وحيانى و هم متن كتاب كيهانى را در اختيار داشته باشد تا بتواند خويش را در پرتو آن تأويل كند. بدينترتيب، نمىتوان گفت كداميك از اين دو تأويل، مقدّم بر ديگرى است؛ بلكه هر دو تأويل فرايندى توأمان است.
در هر حال، با توجّه به معناى تأويل، خواه تأويل متن و خواه تأويل نفس، هانرى كربن آنچه را به مرتبه ظاهر، چه ظاهر متن و چه ظاهر نفس، تعلّق دارد، مجاز مىداند و حقيقت آن را در وراى اين ظاهر جستوجو مىكند. «شريعت، ظاهر حقيقت است و حقيقت، باطن شريعت و ظاهر عنوان باطن است. شريعت مثال است و حقيقت ممثول.» (12: ص 29 به نقل از كلام پير)
كربن گاهى به سبك محيىالدين، ابنعربى، در سنّت عرفان اسلامى يا به سبك مارتين هايدگر در سنّت پديدارشناسى غربى، به بحثى لفظى درباره كلمات مورد استفاده در اين بحث، براى تأييد تصوّر خويش از تأويل مبادرت مىكند. به اعتقاد او معناى واژه لاتينى وضع شده براى تأويل يعنى واژهى exegesis، حاوى مفهوم راهنما يا هادى (همان امام شيعى exegete) است و مفهوم exegesis با مفهوم exodus، يعنى خروج، خروج از مصر، همراه است (بايد توجّه داشت كه واژهى exodus كه نام سِفر دوم عهد عتيق نيز هست، به معناى مهاجرت يا خروج قوم