تأويل پاينده و لزوم امام زنده - صفحه 148

مى‏افتد، حوادثى رؤياگون است كه حكايت از حقيقتى دارد كه خود آن حقيقت متعلّق به عالم برترى است. بنابراين، به اعتقاد ابن‏عربى، بر خلاف معمول كه يوسف عليه ‏السلام را اهل تعبير يا تأويل خواب مى‏دانند، يوسف عليه ‏السلام رؤياها را تأويل نمى‏كرده است. تأويل يوسف عليه ‏السلام اصولاً تأويل نيست؛ زيرا او تصوّر مى‏كرد كه تأويل (معناى نهانى رؤياها) را در مرتبه اشيا و حوادث محسوس يافته است؛ ولى تأويل به معناى تنزّل به مرتبه‏اى فروتر نيست؛ بلكه به معناى اعاده و ارتقا به مرتبه‏اى فراتر است.
به عنوان مثال، وقتى يوسف عليه ‏السلام يازده ستاره را همراه با خورشيد و ماه در خواب ديد و در آن خواب مشاهده كرد كه همه آنها بر او سجده مى‏كنند(يوسف (12) / 4)، خواب خويش را بر طبق حوادث محسوس تعبير كرد. بنابراين مدّتها پس از آن، وقتى يوسف در مصر به استقبال برادرانش رفت، درباره رؤياى خويش گفت:
هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربّي حقّا.اين است تعبير خواب پيشين من؛ به يقين، پروردگارم آن را راست گردانيد. (يوسف (۱۲)/ ۱۰۰)
چون يوسف عليه ‏السلام رؤياها را به همين عالم محسوس و حوادث اين عالم بازگرداند، عمل او به‏سان «عمل انسانى بود كه كماكان خواب است و خواب مى‏بيند كه از خواب بيدار شده است و در مقام تعبير خواب خويش برمى‏آيد؛ در حالى كه همچنان، خواب مى‏بيند.» (7: ص 352)
تأويلگر حقيقى يوسف محمّدى، پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلماست كه مى‏دانست «النّاس نيام فإذا ماتوا انتبهوا» . به همين دليل، وقتى در شب معراج، فرشته ظرفى شير و ظرفى شراب براى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمآورد، پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمظرف شير را نوشيد و آن شير را به علم تأويل كرد. بنابراين «شير هرگاه ظاهر شود، صورت علم است. در حقيقت شير، علم است كه در صورت شير تمثّل مى‏يابد؛ درست همان‏طور كه جبرئيل در صورت بشرى خوش‏اندام براى مريم عليهاالسلامتمثّل يافت.» (1: ص 159)
در حقيقت، ابن‏عربى اين تأويل حقيقى (يعنى بازگرداندن عالم محسوس به

صفحه از 153