تأويل پاينده و لزوم امام زنده - صفحه 152

خصوص نظريّه امامت و تصوّف، جمع كرده‏اند؛ ولى صوفيان سنّى‏مذهب‏ـ كه به نظريّه امامت معتقد نيستندـ در توجيه فرآيند تأويل به معنايى كه در اينجا مورد نظر است، ناكام مى‏مانند.
به بيان دقيق‏تر، مى‏توان گفت صوفيان سنّى‏مذهب در مورد اصل تأويل و همچنين نياز به ولى (قطب) با شيعيان همداستان‏اند؛ ولى در تعيين مصداق آن، با شيعيان اختلاف نظر دارند. به گفته هانرى كربن:
يقينا در همين موضع است كه تصوّر شيعيان و متصوّفه غير شيعى از سلسله مراتب باطنى با هم متفاوت مى‏شود؛ زيرا متصوّفه غيرشيعى... وظيفه‏اى را كه تشيّع در آغاز براى امام در نظر گرفته است، به مفهوم خويش درباره قطب منتقل ساخته‏اند. بنابراين تصوّف سنّى به نحوى سعى كرده است، نوعى امام‏شناسى بدون امام بنياد كند؛ يعنى چيزى كه مى‏تواند شبيه به مسيحيّتى باشد كه بخواهد مسيح‏شناسى بدون مسيح بنياد كند. در نتيجه، نوعى ابهام مشخّص در اوج سلسله مراتب باطنى اين نوع تصوّف وجود دارد. (همان)
گويا همان‏طور كه مسيح‏شناسى بدون مسيح تناقض‏آميز است، امام‏شناسى بدون امام نيز عارى از تناقض نيست. به همين‏دليل، اگر كسى قائل به قطب باشد و قطب را غير از امام بداند يا به عبارت ديگر، قطب را بر جاى امام بنشاند، به تعبير هانرى كربن دست به نوعى «غصب مابعدالطبيعى» زده است. (8: ص 151) گاهى متصوّفه اهل سنّت، ولايت نهايى را از آن پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمدانسته و او را قطب الأقطاب به شمار آورده‏اند؛ ولى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله ‏وسلمنيز نمى‏تواند به عنوان امام و معلّم تأويل پاينده ايفاى نقش كند. تأويل پاينده فقط در صورت وجود امام زنده محقّق مى‏گردد. به همين دليل، اعتقاد شيعيان به نظريّه امامت و به خصوص وجود امام عصر عجّل‏اللّه‏تعالى‏فرجه بهتر از هر اعتقاد ديگرى مى‏تواند سرشت عالم معنويّت راـ كه بر پايه تأويل متن و تأويل نفس برپا شده است‏ـ تبيين كند.

صفحه از 153