زبان وحى را زبان مجازى (metaphorical) دانست؛ بدينصورت كه آنچه را در قرآن يا ديگر متون مقدّس آمده است، بياناتى مجازى قلمداد كرد كه مىخواستهاند به زبان تشبيه و تمثيل، حقايقى را براى ما آشكار سازند. در توضيح مطلب بايد گفت به لحاظ منطقى، يك لفظ، گاه به معناى حقيقى (Literal)استعمال مىشود و گاه به معناى مجازى. در مبحث الفاظ علم منطق، مجاز را نوعى توسّع در معناى حقيقى لفظ دانستهاند. به عنوان مثال، خواجه نصيرالدين طوسى در اساسالاقتباس در تعريف حقيقت و مجاز مىنويسد:
واسماى متشابه دوقسم بود:اوّل آنكه استعمال لفظ درمعنىاصل،ممهّد بود ودر معنى شبيه،به سبب ملاحظه باآن معنى بودوبهاعتبارمشابهتىكه علّت تشابه بود وچون چنين بود،اطلاق آن لفظ رابرمعنىاصلحقيقت خوانندوبرمعنى شبيه مجاز؛ چنانكه اطلاق نور بر نور آفتاب... و بر نور بصيرت. (5: ج 1، ص 24)
دلالت لفظ نور بر نور آفتاب، دلالت حقيقى است و بر نور بصيرت، مجازى. غالبا در تحقيقات معاصر، به خصوص در فلسفه دين، در بحثى كه تحت عنوان «زبان دين» (religious language) مطرح مىشود، دست كم معناى بخشى از متون دينى را كه متفاوت با معناى معمول كلمات است، معناى مجازى مىدانند. حتّى گرايش به اين تلقّى مجازى از زبان وحى، در تفاسير برخى از مفسّران مسلمان نيز به چشم مىخورد. براى مثال، ممكن است كسى در تفسير «عَهد اَلَسْت» يا «آيه ميثاق» بگويد: در اينجا «پيمان» به معناى حقيقى كلمه استمعال نشده است و آن را كنايه از پيوندى فطرى بداند كه در تكوين بشر قرار دارد؛ به عبارت ديگر، آن را عهدى بداند كه بشر تكوينا بدان متعهّد است.
امّااگربتوان دراينجا چنين تفسيرى از«عهد اَلَست»ارائه كرد وآن رابهبيانى مجازى درباره قانون فطرت تنزّل داد،ديگرنمىتوان بهآسانىدرمقابل جريان تقليلگرايانهاى كه به خصوص در دوران متجدّد، در مورد متون دينى به راه افتاده است، مقاومت كرد.در صورت قبول اين مبنا، هيچ دليلى ندارد كه چنين رويكردى به اصول اساسى اعتقاد دينى و گزارههاى دينى، درباره خدا تسرّى پيدا نكند؛ كما اينكه در ميان متفكّران معاصر غرب، نمونه چنين رويكردى، نادر نيست. به عنوان مثال، برخى