در مورد مثال (رمز) چنين نيست. مثالْ علامت يا امارهاى ساخته دست انسان يا وضعشده به ابتكار او نيست. به يك معنا رمزها از آسمان نازل مىشوند. سيّد حسين نصر در معرفت و معنويّت، درباره رمزها مىنويسد:
[ رمزها] بازتاب واقعيّتى متعلّق به مرتبه بالاتر وجود بر مرتبه نازلتر آناند. رمزها جوانب وجودى يك شىءاند؛ يعنى لااقل به اندازهى خود آن شىء واقعىاند و در واقع، چيزى هستند كه به يك شىء در ظرف مرتبه كلّى وجود، مفاد و معنا مىبخشند. (10: ص 307)
در ثانى، مجاز تمامشدنى است؛ ولى مثال تمامشدنى نيست. مجاز را مىتوان در نهايت، به يك بيان حقيقى صريح بازگرداند. اصولاً وقتى گويندهاى به زبان مجازى توسّل مىجويد، عمده دليل اين كار، توسّع در بيان و به طور كلّى، دلايل ادبى و زبانى است. بنابراين، صرفا به قيمت سر راست و صريحكردن زبان، مىتوان از مجازگويى پرهيز كرد. در اين صورت، معناى مجازى پايان مىپذيرد؛ ولى معناى مثال (رمز) پايانناپذير است. به تعبير هانرى كربن، زبان رمزى همانند يك «پارتيور موسيقايى» است كه نمىتوان آن را به صورت يكبار و براى هميشه، رمزگشايى كرد؛ بلكه همواره بايد از نو به اجراى آن پرداخت. (7: ص 56)
5. در پرتو اين تصوّر رمزى يا مثالى از زبان وحى، روشن مىشود كه هر چند پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمتنزيل وحى را به پايان رسانده است، ولى تأويل آن به پايان نرسيده و اصولاً ممكن نيست به پايان برسد. حكايت تنزيل فقط نيمى از ماجراى وحى است و تماما به قوس نزول تعلّق دارد.
پيش از آنكه به موضوع تأويل يا به عبارت ديگر، قوس صعود بپردازيم، بايد توضيح دهيم كه تأويل فقط تأويل متن نيست. تأويل متن با تأويل ديگرى همراه و همعنان است كهكربن ازآن به تأويل نفس تعبيرمىكند.تأويل بهاين معنا بسى فراتراز تأويلالفاظ وحتّى رمزهاويافتن لوازم معنايى آنهاست.تأويل نفس به معناى بازبردن نفس بهاصل خويش است؛بدين معناست كه نفس به اصل ياموطن خويش بازگردد،درساحت ظاهرخويش نماند،گوهرخويش رابشناسد وبراى بالفعلساختن آن بكوشد.سرآغازچنين تأويلى،آنجاستكه نفس درمىيابد كه دراين عالم،غريب